مناظره ای بین اینجانب و مزدک بامداد پیرامون موضوع کاپیتالیسم و سوسیالیسم در جریان است که این نخستین بخش از پدافند من از نگرشم است. حوزه این مناظره تنها اخلاقیات (Ethics) است و مقدمات این مناظره تنها دو تعریف از این دو سیستم است:
۱- کاپیتالیسم بر خصوصی بودن ابزار تولید تاکید میکند.
۲- سوسیالیسم بر عمومی بودن ابزار تولید تاکید میکند.
این مناظره را می توانید از اینجا پیگیری کنید.
----------------------
با درود
امروزه با گسترش ملل، گوناگونی مردم و دور شدن اقوام جای
جایِ دنیا از یکدیگر، نتیجه هایی چون پیچیده و گوناگون شدن سلیقه ها، گوناگونی
نیازها و گوناگونی ثروت ها در جهان حاصل شده است. حتا در یک منطقه خاص نیز، به
دلایل مختلف از جمله تاثیر سایر فرهنگ ها، جابجایی مردمان سایر نقاط دنیا و زندگی
در آن منطقه، انتظارِ مردم از بهتر شدن روز به روز زندگی و پیشرفت روز افزون
فناوری و غیره، شاید به دشواری بتوان نیازهای گوناگون بازارها را شناخت و پاسخ گفت.
اکنون در این دوره، دیگر زمان کارِ یدی و زمین داری و شکار برای رفع نیازها تا حد
زیادی به پایان رسیده است. مشخص است که با تغییر ماهیت جامعه و شکل زندگی، تغییر
نیازها و تغییر روش های برآورد نیازها نیز اتفاق خواهد افتاد. برای نمونه در پدیده
ی بازاریابی نوین به نام "بازاریابی رایانامه ای" گفته می شود فرستندگان
رایانامه نباید در آن لینکی به برگ نخست تارنمای خود قرار دهند؛ هر رایانامه باید
هدف دار برای یکی دو محصول (نه به تعداد زیاد) باشد؛ باید لینک به صفحه توضیحات آن
محصول داشته باشد؛ نباید دارای قیمت فروش محصول باشد؛ به فراخور نیاز یا امکان،
حاوی یک پاداش رایگان مانند یک پی دی اف یا ویدئوی جالب (آموزشی، اطلاعات عمومی،
...) برای گیرنده باشد تا در آن به تبلیغ موثر کالا نیز پرداخته شود (چندتا از این
اصول در فرتور زیر موجود است). تخمین است که تا سال 2016 در کشور امریکا نزدیک به
2.5 میلیارد دلار صرفِ این مدلِ بازاریابی خواهد شد. چنین مبلغ هنگفتی در سال های ابتدایی راه اندازی اینترنت
همگانی قطعن مصرف نمی شده. ولی چیزی که سبب می شود اینچنین رشدی در این کسب و کار
دیده شود، بازخوردِ آن است. اینها در حالیست که چند سال پیش از این، چنین بازخورد
و میلی به هزینه در این مدل دیده نمیشد و مثلن با راهیابی اینترنت های پرسرعت به
منازل، اکنون افراد تنها 3 تا 7 ثانیه از زمان خود را صرف تصمیم گیری برای بستن یا
نبستن یک وبسایت میکنند که این در سال های اینترنت کم سرعت، بیش از این بوده است.
پس آنچه که مسلم است، تغییر حالات و رفتار افراد جامعه در بازار
و کسب و کار است. اکنون روش های عرضه و فروش دچار دگرگونی بسیاری با سال های پس از
جنگ جهانی شده است، چه رسد به دوران زندگی اولیه و ابتدایی بشر. به فراخور تغییر
این روش ها، نیاز به تغییر در کارهای مقدم بر فروش (مانند سیستم های عرضه، تولید،
تامین منابع و ...) نیز احساس می شود. برای نمونه منطقِ تولید در تولیدکنندگان
نسبت به دهه های قبل زیر و رو شده است. مثلن روش های ابداعی تولید تویوتا مشهور به
روش های "تولید ناب" از اصولی ابتدایی و ساده ولی در عین حال
نیازمند به مدیریت قوی تشکیل می گردد. از جمله این اصول، روشِ "تولید به
هنگام" (Just in Time) است که از این اصل تشکیل شده است که هیچ
انبارشی وجود ندارد و همه قطعات درست در زمانی که به آنها نیاز است تولید و جابجا
می شوند. این روش اکنون در کارخانجات سایپا و ایران خودرو در حال اجراست (بنا به
اطلاع شخصی) ولی چه اجرایی که در آن، سیستم انبار حذف گردیده و به جایش انبارش
(دپوی) قطعات در پشت ایستگاه های تولید مشاهده می شود! این همان چیزی است که سیستم
تولید به هنگام در پی حذفش است، ولی برای اجرایی شدن تنها به مدیریت توانا و صحیح
نیاز دارد. در غیر اینصورت سیستم تولید روزِ سمند با سیستم تولید پیکان دهه های
آغازین تفاوتی (جز در فناوری تولید) ندارد. کما اینکه تویوتا، تا پیش از بهره مندی
از روش های بکر و خلاقانه خود خودروهایی بی کیفیت، با عمر کوتاه و خرابی بالا
تولید می کرد ولی در کمتر از یک دهه پس از جنگ جهانی دوم، توانست نخستین محصول خود
را به بازار آمریکا صادر کند (تویوتا کرون - فرتور زیر) که دارای مشکل پسندترین
مردمان و سخت ترین و پرچالش ترین بازارها برای بازاریابان است و همه اینها در سایه
روشمندیِ حذف چالش های تولید و هزینه ها و سربارها روی داده است. پس می توان نتیجه
گرفت که آنچه منجر به موفقیتِ فروش و عرضه می شود، از آغاز باید در تولید و مدیریت
منابع و سپس در بازاریابی و مارکت اجرا شود. اهمیت کار یک بازرگان یا تولید کننده و
ارتباط آن به سامانه ی اقتصادی کشور در اینست که البته در ادامه در اینباره بیشتر
توضیح خواهم داد.
پس آیا راهکار، همگام شدن با تغییرات و به روز آوری داشته
هاست یا تقلیل زندگی انسانی به سده های گذشته؟
از آنجاکه چارچوب های اخلاقی متعددی در فلسفه اخلاق وجود
دارد و از جاییکه (چنانچه در پیک های آینده شرح خواهم داد) دسترسی و یافتن یک
سیستم اقتصادیِ مطلقن اخلاقمدار شاید از نظر عملی چنان ممکن و واقعی نباشد،
اینجانب در این مناظره به عنوان یک مدافع سرمایه داری می کوشم از موضع خود در
چارچوب موضوعات اخلاقی، یک یا هر دو مورد زیر را پدافند کنم:
1. سرمایه داری یک مدلِ اقتصادی اخلاقی و انسانی است.
2. سرمایه داری دستکم از مدل اقتصادی کمونیسم اخلاقی تر و
انسانی تر است.
سرمایه داری بنا به تعریف فیلسوف روس تبار، خانم آین رند؛ سیستمی بنا شده بر آزادی افراد از جمله آزادی در مالکیت دارایی
هایشان است. بر این پایه و با نگاه به طبیعتِ آزادِ آدمی، انسان ها مجازند هر چه
را میخواهد، مادامیکه با سایر اصول اخلاقی مغایرت نداشته باشد، داشته باشند. انسان
اولیه نیز آزاد به داشتن بوده است. ممکن بود این داشته را از راه قانون جنگل و غیر
اخلاقی (با موازین اخلاقی امروز) به دست آورده باشد، ولی از نظر طبیعی مانعی از
این داشتن وجود نداشت. انسان به طور طبیعی حریص و طالب مال و ثروت است. حتا "الگوریتم
حریصانه" (greedy algorithm)
که در تئوری بازی ها و برنامه نویسی
کامپیوتر نیز کاربرد دارد الهام گرفته از همین خواست آدمیست. انسان نیاز دارد که
داشته باشد! اگر این نیاز برآورده نشود، مانند بسیاری از نیازهای دیگر موجب
نارضایی و ناراحتی از زندگی می شود. به همین خاطر است که یادآوری زندگی ابتدایی
انسان که در آن هر کس کارِ خود را می کرد و گلیم خود را میکشید، نه تنها در چارچوب
این مناظره نیست، بلکه به دلیلی که در آغاز این پاراگراف گفته شد، تفی سربالا برای
پدافند کننده از سیستم سرمایه داری ست.
سرمایه داری بر پایه اصلِ به رسمیت شمردنِ حقوق فردی بنا
شده است. چیزی که موجب کاکردِ سرمایه داری است (و به وارون چالشی برای
سوسیالیسم است) همانا آزاد قرار دادن انسان ها برای خلاقیت و نتیجه گیری است. هر
کسی در یک سیستم سرمایه داری آزاد است که خلاقیت به خرج دهد. برای موفقیت در
بازارهای بی رحم و پر چالش امروز، باید خلاق و مبتکر بود. سرمایه داری پاداش این
خلاقیت ها را به خوبی می دهد: سودآوری. من نام این را "سیستم جزا و پاداش
آزاد" می گذارم. چیزی که انسان برای آن دست و پنجه نرم می کند. به طور طبیعی
نیز انسان برای سودآوری در حال جنگ با طبیعت بوده است و به شکار و ایجاد سرپناه و
روی آوردن به هنر می پرداخته. برخی از اینها سودِ فیزیکی و بدنی داشتند و برخی
دیگر سود روانی. پر بیراه نیست اگر ادعا کنیم که انسان بدون سودآوری، قدم از قدم
بر نخواهد داشت و شما چنانچه در پی ایجاد سیستمی باشید که آن سیستم مزد تلاش و
خلاقیت افراد را ندهد، نتیجه می شود فرار سرمایه ها و سرمایه داران از کشورهای
سوسیالیستی و هرچه بیشتر لاغر شدن این اقتصادها.
همین توضیح فرد را قانع می کند که سیستمی که حق مالکیت
فردی را مجاز ندانسته باشد، عملن سیستمی غیر انسانی و غیر اخلاقی ست. چونانکه حق
آزادی بیان نمی تواند وجود داشته باشد مادامیکه فرد، مجاز به بیانِ اظهارات و
اندیشه های خود، ولو مخالفِ منافع و میلِ نهادی که این آزادی را برای وی مجاز
دانسته است باشد. بر همین اساس، آزادی فردی و اجتماعی نمی تواند وجود داشته باشد مادامیکه
فرد مجاز به داشتنِ حقِ مالکیتِ دارایی ها، ولو مخالف میل و نظر نهاد قدرت یا
افراد، نباشد (چالشی برای سوسیالیسم). البته روشن است که هر دارایی در این
اصل نمیگنجد. برای نمونه، این حقِ مالکیت، مالکیتِ انسان بر انسان را شامل نمی شود
چرا که در آن صورت حقِ آزادی (مالکیت) انسان دوم نقض شده است.
این نکته نیز نباید از نظر دور بماند که امروزه مفهوم
محصول (Product: که نتیجه فرآیند تولید است) با مفهوم
قدیمی و کلاسیک آن فرق هایی دارد. امروزه محصول تنها به نتیجه فیزیکی و مصرفی
تولید (Final Product)
اطلاق نمیگردد. سازمان جهانی استانداردسازی (ایزو) نیز در ویرایش های خود از
انواع استانداردها، مفهوم خدمات (سرویس) را نیز در دسته ی محصول قرار می دهد و
هرجا نامی از محصول برده میشود، ممکن است منظور خدمت نیز باشد. اگر چنین است، به
تبع آن تولید نیز تنها به تولید محصول فیزیکی و نهایی اطلاق نمی گردد و برای نمونه
تولید یک بازی کامپیوتری و قرار دادن آن در مارکت اپل استور جهت فروش هم نیازمند
ابزار تولید می شود. این موضوع از این نظر دارای اهمیت است که مفهوم "ابزار
تولید" را بسط و گسترش می دهد و بنابر این، مخالفت کلاسیک، نسنجیده و عامیانه
را با مالکیتِ آن نکوهش می کند و چالشی دیگر برای سوسیالیسم پیش رو می
آورد.
گویاست که آزادی انسان در حق مالکیت، تنها شامل مالکیت
فیزیکی، مالی و پولی نیست. مالکیت فکر و اندیشه را نیز شامل می گردد. بر این اساس
از جاییکه فکر و اندیشه و عمل و دارایی همگی دارای مالکیت فردی هستند، انسان مجاز
است اندیشه کرده و تصمیم بگیرد و در نتیجه ی آن، عمل کند. لذا عملِ بر مبنای آزادی
هر فرد سرچشمه از آزادی فکری و اندیشه ای وی می گیرد. همین است که چنانچه در بالا در غالب
سیستم جزا و پاداش به آن اشاره شد، تصمیم فرد برای اجاره ی حتا سوزن خود و کسب
درآمد از آن آنقدر مجاز و اخلاقی ست که تصمیم یک فرد برای اجاره دکان و ملک خود.
حال چه اشکالی می کند که کسی که توانایی ساختن سرنیزه را دارد، ماحصل این توانایی
خود را به فروش رسانده و جز سودآوری برای خود، نیاز جامعه ی شکارگرِ انسانی را نیز
تامین کند و از دو سو (از یکسو خود را از گرسنگی نجات داده و از یکسو شکارگر را که
هر دو موجب می شود برآیندِ گرسنگی در جامعه کاهش یابد) به جامعه سود رساند؟
پس آنگاه که بخواهیم بر پایه اخلاقیات بحث کنیم، چنانچه
پایبند اخلاقیات باشیم، ناچاریم این حق را به رسمیت بشناسیم. ولو اینکه دارایی
افراد برایشان پله ترقی و دستگاه پول سازی باشد (که پاداش طبیعی او از سوی سیستم
جزا و پاداش است). هر سامانه ای که این حق را آزاد نداند، نمی تواند برچسب یک
سامانه اخلاقی و انسانی را بر پیشانی خود داشته باشد. اگر به نادرستی، سرمایه داری
را خلاف موازین اخلاق بدانیم، دستکم آنچه که لازمه اخلاقی بودن یک سامانه است را
باید مجاز بدانیم که همانا "حق مالکیت فردی" ست.
با این توضیحات روشن می شود که به چارمیخ کشیدن اندیشه یا
عمل یا تصمیم، همگی یک ارزش دارند و همگی در دایره ی به چارمیخ کشیدن "دارایی"
هستند. که این نیز مخالف حق طبیعیِ آزادیِ عمل و اندیشه خواهد بود. یک سامانه که
حق مالکیت دارایی های سرمایه ای را نقض می کند، نمی تواند ادعای اخلاقمداری کند.
حتی اگر به این بهانه که این حق، موجب بهره کشی و بهره مندی از پاداشی فراتر از
خودِ دارایی بشود. پرداختن به مقدار بهره وری و سودآوری فرد از آن دارایی، بحث
جانبی و دوم است که به آن نیز خواهم پرداخت.
از آنچه ذکر شد نتیجه میگیرم که سرمایه داری نه تنها غیر
اخلاقی نیست، بلکه اخلاقی تر از سوسیالیسم است. سرمایه داری تنها
سیستم اقتصادی ست که به تشویق ملزومات زندگی بشر می پردازد. ولی این آزادی فکری و عملی
حتا برای دانشمندان و محققان و نوآوران نیز ارزشمند نخواهد بود تا زمانیکه به
"تولید کننده" اجازه عرضه اندام ندهیم. تولید کننده فردی است که
دستیافته های دانشمند و محقق و نوآور و مهندس را به واقعیت تبدیل کرده و از
آزمایشگاه ها و کاغذها، به قفسه ی دکان ها وارد می کند. تولیدکننده اگر نباشد،
بازرگان (businessman)
نیز نمی تواند باشد. این دو اگر نباشند، آورده های محقق و مهندس نیز در لا به لای
کتاب ها و تو در توی زیر زمین ها خاک خواهد خود. چه بسا اگر جز این بود، کمپانی HP اکنون باید در
همان گاراژ شخصی به سرهم بندی قطعات می پرداخت.
همچنین، مواردی را که از نظر من برای سوسیالیسم، خصوصن در
مورد موضوع بحث، چالش به حساب می آیند با واژه "چالش" درون متن به آگاهی
رسانده ام. برای پرداختن بیشتر به برخی از این چالش ها نیازمند زمان و بحث های
حاشیه ای و چه بسا تخصصی بسیاری ست که در حوزه ی این مناظره نیز نمی گنجد.