یکی از معجزاتی که برای قرآن نام میبرند، معجزه تکرار شدن واژه یوم (روز) به تعداد 365 بار در آن است و از آنجا که هر سال برابر 365 روز است، نتیجه میگیرند که این مساله ثابت کننده منشاء غیرزمینی و خدایی این کتاب است.
این ادعا یپشتر در نوشتارهای گوناگونی مورد بررسی و تشکیک قرار گرفته است. مهمترین آنها را آرش بیخدا به قلم دکتر میرزا روشنگر منتشر کرده است. میتوانید این مقاله را با فرنام "معجزات علمی قرآن، آیا کلمه یوم (روز) در قرآن 365 بار آمده است؟" مطالعه کنید. لذا در این نوشتار من قصد مطرح کردم آمار و ارقام موجود در قرآن را ندارم. چه اینکه امروزه با موتورهای جستجوی فراوان چه به فارسی و انگلیسی و عربی که بر روی اینترنت وجود دارد میشود تعداد تکرارهای یک واژه را در این کتاب دریافت. در همان مقاله نیز تک تک تکرارهای واژه یوم در قرآن آورده شده است و بطور خلاصه باید گفت واژه یوم در قرآن بدون پسوند و پیشوند 269 تکرار و بطور ترکیبی با هر پسوند و پیشوندی 474 بار تکرار گردیده است.
ولی پس منظور من از این نوشتار چیست؟ من در این مقاله تلاش دارم جنبه دیگری از این معجزه را بررسی کنم. اگر بپذیریم که قرآن کنونی کتابی است که در زمان محمد موجود نبوده و بعدها در زمان عمر و عثمان گردآوری شده و دستکم یکبار نیز زیر تیغ جراحی مجدد قرار گرفته، پس تشکیک در معجزات اینچنینی آن یک عمل عقلانی ست. ولی اگر معتقد باشید که این قرآن به همین شکل و ترتیب سورهها و آیات مستقیمن در چاپخانه الله در عرش کبریا چاپ گردیده است نخست باید سیری در تاریخ اسلام بکنید سپس به ادامه مطلب با این فرض رجوع کنید.
بیایید تصور کنیم که قرآن به همین صورت در کتابخانه الله در آسمان چاپ و توسط پیک بادپای جبرئیل به محمد وحی شده است. بسیار خب، با این فرض اکنون دیگر گردش و تحقیق در متون آن به نیت یافتن معجزاتِ عددی توجیه پذیر خواهد بود. باز هم بیایید تصور کنیم که واژه یوم تعداد تکراری برابر 365 بار در قرآن دارد. خب با این فرضهای تو در تو و غیرواقعی احتمالن به این نتیجه غیرواقعی نیز میرسیم که چون تعداد روزهای "سال" برابر 365 روز است، پس این یک معجزه در قرآن است.
نکته در همین واژه و مفهوم سال است که داخل گیومه قرار داده شده. سال، واحد زمان است که چنین قرارداد شده است که مدت زمان گردش یکبار زمین به دور خورشید در نظر گرفته میشود. در تمدنهای باستان که حرکت وضعی و انتقالی زمین چندان بر مردم روشن نبود، ملتهای پیشرفتهتری مانند ایران و چین، سال خود را بر اساس 365 روز طبقه بندی کرده میکردند. در نتیجه هر واقعهی فصلی در یک سیکل 365 روزه یکبار تکرار میشود. از آنجا که این گاهشماری در جنبههای گوناگون زندگی از کشاورزی و باغبانی گرفته تا تجارت و سفر به بازارهای همسایه اهمیت فراوانی داشت، لذا رابطه مستقیمی با پیشرفته بودن آن تمدن داشته است. آنها متوجه شدند که سیکل تکرار فصلها و رویدادهای فصلی هر 365 روز یکبار است. تمدنهای دون پایهتر مانند ساکنان شام و حجاز بی بهره از این دانش بودند و سادهترین روش گاهشماری را که همانا سپری شدن یک سیکل از تغییر شکل در کره ماه است برگزیدند. هتا در بین یهودیان نیز گاهشماری مبتنی بر ماههای قمری، حال چه با انگیزههای دینی یا انگیزههای دانشی (که البته هر دو یک خواستگاه دارند)، رواج داشته است. بر این پایه، سال در بین اعراب از دیرباز تا صدر اسلام و دوران اسلامی تاکنون به معنی 354 یا 355 روز است که به سال قمری معروف میباشد.
الله در سوره توبه (9) آیه 36 میگوید: «در حقيقت شماره ماهها نزد خدا از روزى كه آسمانها و زمين را آفريده در كتاب [علم] خدا دوازده ماه است از اين [دوازده ماه] چهار ماه [ماه] حرام است اين است آيين استوار پس در اين [چهار ماه] بر خود ستم مكنيد و همگى با مشركان بجنگيد چنانكه آنان همگى با شما میجنگند و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است». پرسش اینجاست که چطور منظور قرآن از سال و ماه، روشِ جاریِ اعراب صدر اسلام بوده است ولی اکنون برخی ماله کشان و دستاربندان اسلامی که به دنبال معجزه در قرآناند تعداد 365 تکرار از واژه یوم در قرآن یافتهاند و آن را به معنی معجزه قالب کردهاند؟ الله در قرآن بارها بر ماهِ جاری اعراب صحه گذارده است. در آیه 226 سوره بقره مدت دوری زنهای طلاق داده شده از همسرانشان را 4 ماه اعلام میکند. در آینه 234 این مدت را برای زنانی که شوهرشان مرده باشد 4 ماه و 10 روز محاسبه میکند. چطور است که همه جا بر این «ماه» قمری صحه گذارده و آن را مبنای احکام اسلامی مانند، حج، عده نگاه داشتن، حرام شدن ماههای چهارگانه، روزه داری، برتری شب قدر بر هزار ماه قمری و تمام سایر احکام و مسائل دینی اسلام قرار داده ولی در هنگام معجزه عددی، به جای آنکه مطابق گفته خودش شمار ماهها برابر 12 ماه قمری یعنی 355 روز باشد برابر شده است با 365 روز یا 12 ماه شمسی؟
به عقیده اینجانب این مساله بیش از هر چیز نشان از این دارد که ذهن پدید آورنده این معجزه احتمالن یک ذهن ایرانی بوده است. تاریخ گواه اینست که اعراب پس از تازش به ایران و تربیت دینی ایرانیان که شوربختانه با بیش از 2 قرن کشت و کشتار و قتال و خونریزی و برده داری و زن بارگی همراه بود، توانستند دین خود را به مدد متفکران ایرانی که اکنون دیگر مسلمان شده بودند اندکی جلای علمی و فلسفی بدهند. همچنان نیز کسانیکه هنوز به دنبال معجزات این چنینی در قرآن هستند بیشتر در بین ایرانیان زندگی میکنند. چنین پدیدههایی کمتر در جوامع خود اعراب که نسبت ملی-میهنی و هویتی با این دین بیابانی دارند یافت میشود. گویی که ایرانیان در حفظ بیضه اسلام کاسه داغتر از آش هستند.
به هر روی جدای از اینکه ادعای تکرار 365 بار واژه یوم در قرآن یک ادعای دروغ و یاوه است، ولی چنانچه فرض هم بر این باشد که این ادعا واقعیست، چیزی بر حقانیت قرآن افزوده نمیشد. اگر قرار بود تعداد تکرار واژه روز مساوی با تعداد روزهای یک سال باشد، باید این رقم حدود 10 بار کمتر از روزهای سال خورشیدی میبود تا منطبق بر گاهشماری اعراب و الله که خدای قومی قبیلهایشان است باشد.
ولی پرسش دیگری نیز که اینجا ارزش مطرح شدن دارد اینست که اگر تعداد این تکرار در قرآن برابر بود با 30 یا 29 چطور؟ آیا باز هم معجزه بود؟ در چه صورتی میشد چنین نتیجه گرفت؟ فرض کنید شما قرآنهایی دارید که از هر نظر شبیه هم هستند و تنها در همین تعداد تکرار مختلفند. یکی 30 (یا 29؟) بار واژه یوم را تکرار کرده و دیگری 365 (یا 355؟) بار. آنگاه کدام را معجزه میدانستید؟ (در اینباره بنگرید به نوشتار معجزات در زندیق). اگر تعدادش منطبق بر 7 روزِ هفته که در همه دنیا مشترک است بود چطور؟
-----
برای بحث با اینجانب در تالار گفتگوی دفترچه نامنویسی کنید.