سه‌شنبه، آذر ۱۹

برهان اختیار







شرح برهان اختیار برای اثبات عدم وجود خدا



با درود؛

در بخش دوم برهان شر، به شکل گذرا از برهان اختیار نام بردم. برهان اختیار از جمله براهین منطقی(عقلی) است و از درجه اعتبار بالاتری نسبت به براهین شهودی(قلبی) برخوردار است و یک دلیل و برهان محکم و روشن برای بی خدایی است و در واقع تلاشی است برای نشان دادن تناقض بین صفات خدا. می دانیم خداوند باید ویژگی هایی داشته باشد. از جمله اینکه دارای اختیار و آزادی عمل از خود باشد، همچنین باید علیم(همه چیز دان) باشد، علیم بودن او به این معنی است که باید از گذشته و حال و آینده همه امور آگاه باشد. قطعن خداباوران همگی این دو ویژگی را در خدای خود قبول دارند. هیچ کس خدایی را که علیم و مختار نباشد قبول ندارد. در این برهان نشان داده می شود که بین همین دو ویژگی یعنی "مختار بودن" و "علیم بودن" خدا تناقض وجود دارد. و این دو صفت در خدا مجتمع هستند و سپس از اصل "محال بودن اجتماع نقیضین" نتیجه شود موجودی که در درون خود متناقض است وجود نخواهد داشت و لذا وجود خدا ناممکن است.

شرح برهان

چه موجودی را مختار و چه موجودی را مجبور می گوییم؟ روشن است که مختار بودن به این معنی است که موجودی در یک زمان با چند گزینه نابرابر مواجه باشد و توانایی انتخاب یکی و همچنین رد کردن دیگر گزینه ها را داشته باشد. هیچ چیز هم او را وادار به انتخاب یا رد هر کدام از گزینه ها نکند. یعنی اینکه او قبل از انتخاب، باید یک مرحله شک و تردید را پشت سر بگذارد تا به یقین برسد و سپس انتخاب کند. شک و تردید یعنی عدم اطمینان و قطعیت، در شرایطی باید رخ دهد که هنوز انتخاب صورت نگرفته و گزینه ها نیز شرایط انتخاب بالقوه برابر را دارند. اگر موجودی علیم باشد و از همه چیز خبر دار باشد نمی تواند دارای اختیار هم باشد. اگر آن موجود توانایی پیش بینی انتخاب خود را دارد(طبق تعریف علیم بودن) پس حتمن همان را انتخاب خواهد کرد. اما اگر مختار باشد باید بتواند همان را که پیش بینی کرده بود انتخاب نکند!

می دانیم موجود علیم هیچ گاه در مرحله شک و عدم اطمینان قرار نمی گیرد. او می داند که کدام را بر می گزیند. لذا بلافاصله انتخاب خواهد کرد. اما اگر الان می داند که در آینده چه می شود، پس در آینده نمی تواند گزینه خود را تغییر دهد. چرا که مجبور است همان را که می دانسته برگزیند. اما اگر مختار است، پس می تواند همان را که می دانسته بر نگزیند و یکی دیگر را اختیار کند. و این یعنی اینکه از قبل نمی دانسته کدام را اختیار خواهد کرد؛ می دانسته که کدام خواهد بود، اما بر اساس مختار بودنش تصمیم به تغییر گزینه از پیش دانسته گرفته است.

اگر خدا قدیر است و طبق تعریف قدیر بودن می تواند هر کاری را بکند و لذا می تواند تصمیمش را نیز تغییر دهد، در عین حال علیم هم هست. یعنی از آینده مطلع است. آن را می داند. پس آینده تغییر ناپذیر است و لذا خدا مجبور به انتخاب فقط "یک آینده" است.

مثلن من می توانم برای صرف شام، یک یا دو شمع را روی میزم روشن کنم. من علیم هستم یعنی می دانم که حتمن یک شمع را روشن خواهم کرد. پس به وقت روشن کردن می بایست از بین این دو گزینه، تنها یکی، یعنی روشن کردن یک شمع را برگزینم. این به معنی مجبور بودن من است؛ مجبورم همان را که می دانسته ام انجام دهم. پس من علیم هستم اما مختار نیستم. حال اگر بخواهم مختار باشم، باید بتوانم از بین این دو گزینه، بدون پیش بینی یکی را برگزینم. یعنی احدی نتواند از قبل بگوید که من کدام را انتخاب خواهم کرد. اگر هم کسی بگوید و پیش بینی کند، من بتوانم انتخابم را عوض کنم. پس من در این حالت مختار هستم اما علیم نیستم. چون از قبل نباید گزینه خود را بدانم.

فرض کنید ما اختیار داشته باشیم که یک وزنه بیست تنی را بالای سر ببریم. خب اختیار داریم، می توانیم امتحان کنیم، اما حتمن در امتحان شکست می خوریم. این یعنی اینکه ذات و طبیعت ما، ما را محدود و مجبور کرده است، محدود به اینکه نتوانیم آن وزنه را بلند کنیم. اما آیا خدا هم محدود است؟ طبیعت و ذات خدا با انسان قابل مقایسه است که از آن نتیجه بگیریم "خداوند فقط در برابر گزینه هایی که با طبیعتش سازگارند مختار است"؟

تنها بهانه و راه فرار از این برهان اینست که بگوییم زمان برای خدا بی معنی است و آینده و گذشته را نمی توان برایش در نظر گرفت. میتوانیم پاسخ دهیم که بسیار خب، بجای گذشته و اکنون از لغت فاز یا بخش که اشاره به زمان ندارد استفاده می کنیم. ما که نمی دانیم بی زمانی چیست و چگونه است! ولی برای آسودگی خاطر خداباور، نام فاز یا بخش را برای دو حالت در نظر می گیریم. باز هم خدا در فازی که مخلوق موجود نیست با فازی که مخلوق موجود شده است، باید مقایسه شود و نتیجه فرقی نمی کند.

اما با نگاهی عمیق تر همین حرف هم پر از اشکال است. اگر زمان برای خدا غیر قابل تعریف باشد، پس خدا نمی تواند دارای شعور و شخصیت باشد. مثلن گفته می شود خدا جهان را خلق کرد. این یعنی زمانی جهان خلق نشده بود. در آن زمان خدا حتمن موجود بوده است. چرا که ازلی ست. پس زمانی رسیده که خدا جهان را خلق کرده است. پس استفاده از هر فعلی برای خدا ناممکن می شود. چرا که فعل یا کار در زمان و مکان انجام پذیر است و خداوند با آن سر ناسازگاری دارد. موجودی هم که توانایی انجام فعلی را نداشته باشد عاری از شخصیت است و نمی تواند خدا باشد.

رابطه بین مختار و علیم بودن یک رابطه منطقن متناقض است. همانند اینکه می گویند آیا خدا می تواند سنگی را خلق کند که خود نتواند بلند کند؟ این عبارت در درون خود تناقض دارد و نشدنی است. همانطور که بدی و خوبی، زیبایی و زشتی، شب و روز، هستی و نیستی با هم متناقضند و جمع ناپذیر.

برای بحث و بررسی به گفت و گو دات کام بپیوندید.







بدرود.



منبع: زندیق با توضیحات


فعالیت در توییتر

بازار وبلاگ نویسی مانند گذشته دیگر داغ نیست. کسانی که وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی میکردند امروز بیشتر در توییتر فعال هستند. من هم برای کمک و ا...