آیا خدا میتواند سنگی خلق کند که نتواند آن را بلند کند؟
با درود؛
حتمن این پرسش را شنیدهاید. آیا پاسخ آن را نیز شنیدهاید و میدانید؟ به نظر شما پاسخ چیست؟ هم اکنون کمی دربارهی آن فکر کنید و سعی کنید پاسخ آن را بدهید. من در نوشتار پیش رو تلاش میکنم نشان دهم که این پرسش اساسن پرسشی نادرست و غلط است، پس پاسخی برای آن وجود ندارد. اینکه چرا یک پرسش نادرست جواب ندارد گمان نمیکنم جای بحث داشته باشد. ولی برای روشن شدن مطلب فکر کنید کسی از شما بپرسد اگر زمین گرد است پس چرا رهبر ایران خامنهای است؟ آیا کسی مجبور است به این پرسش پاسخ دهد؟ خیر این پرسش پرسشی نادرست است و پاسخ به یک پرسش نادرست ممکن نیست.
برگردیم به بحث خودمان. چرا این پرسش نادرست است؟ در این پرسش مفعول یک سنگ است. ولی نه یک سنگ معمولی، بلکه سنگی با یک ویژگی خاص. "سنگی که نتوان آن را بلند کرد". خاص بودنش کجاست؟ در غیر قابل بلند کردنش است. حتا سنگی به بزرگی کرهی زمین یا به بزرگی همهی کرات جهان را هم میشود بلند کرد. چطور؟ با یک نیروی فرضی کافی.
ولی کمی این گزاره را تخصصیتر و منطقی تر بررسی کنیم. سنگ یکی از ویژگیهایش "بلند کردنی" بودنش است. پس بیایید به جای واژهی سنگ، از گروه واژهی "چیزی بلند کردنی" استفاده کنیم. گزاره چنین میشود: "آیا خدا میتواند چیزی بلند کردنی خلق کند که نتواند آن را بلند کند؟"
اگر با منطق آشنایی داشته باشید که زودتر از این اشکال را فهمیدهاید. اگر هم نه که با کمی راهنمایی میفهمید. "بلند نکردن چیزی بلند کردنی" دارای اشکال است. این گزاره پارادکس دارد و اصطلاحن متناقض نما است. یعنی چیزی بلند کردنی وجود دارد که نمیتوان آن را بلند کرد. خب میدانیم که چیزی که درون خود تناقض داشته باشد، بهره مند از صفت "وجود" نخواهد شد. پس یک چنین چیزی وجود نخواهد داشت که حال خدای فرضی بتواند آن را بلند کند یا نکند.
اشکال دیگری که مطرح است اینست که در این موضوع، شخص پرسشگر مشغول مباحثه با یک خداباور است. از پیش، خدای او را پذیرفته است و اکنون با وجود پذیرش این خدا، سعی میکند نشان دهد که خدای فرضی دارای تناقض در وجود خود است و لذا وجود ندارد (برهان خلف). بدین شکل:
- یک خدای قادر مطلق وجود دارد.
- یک خدای خالق مطلق وجود دارد.
- خدای خالق و قادر مطلق میتواند خلق کند (نتیجه از 1و.2)
- خدای خالق و قادر مطلق باید بتواند هر چیزی را خلق کند (بسط .3)
- آیا خدا میتواند سنگی خلق کند که نتواند آن را بلند کند؟
بند پنجم از این استدلال پرسشی است که راه فرار برای خداباور نمیگذارد و او را در مخمصه میاندازد. چرا که اگر پاسخ بله باشد، خداوندش ناتوان میشود و صفت قادر مطلق از او سلب خواهد شد که نتوانسته سنگ را بلند کند. اگر پاسخ خیر باشد خدای فرضی باز هم ناتوان است و اینبار صفت خالق مطلق بودن او سلب شده است. ولی آیا این درست است؟
همانطور که گفتم، پرسشگر با یک خداباور در حال مباحثه است و برای پیشرفت استدلال خود، مجبور است فرضیات او را بپذیرد و سپس به گونهای نشان دهد که این فرضیات با منطق جور نیست. ولی یکی از فرضیاتی که در بطن این استدلال نهان است و راه را برای خدا باور باز میکند اینست که "ارادهی خدای او به کارهای منطقی تعلق میگیرد". یعنی خلق کردن یک سنگ غیر قابل بلند کردن یک کار غیر منطقی و در واقع یک "محال منطقی" است. پس نیازی نیست خدای او بتواند این کار را انجام دهد. بر این پایه، بند سوم این استدلال یک ویرایش میخواهد و اینطور دگرگون میشود: "خدای خالق و قادر مطلق باید بتواند هر چیزی را که منطقی باشد خلق کند."
به نظر درست هم میآید. یک کار اگر از نظر منطقی محال باشد، سر زدن آن از سوی هیچ موجودی، حتا خدای فرضی ممکن نیست. مثلن ساختن آینهای که آینه نباشد. یا خلق موجودی که موجود نباشد، یا روزی که روز نباشد. پس اگر این خدا نتواند چنین کاری بکند، برای ما امتیازی نیست. بلکه به وارون اگر خدای فرضی میتوانست یک کار غیر منطقی و محال منطقی را انجام دهد، آنگاه راه برای اعتراض و فریاد زدن ما بیخدایان باز بود. خدای فرضی اگر کاری غیر منطقی بکند، دیگر خدا نیست، چرا که از راه منطق و خرد دور شده است و در حالی با دیگر صفات او مانند علیم بودنش در تضاد است. پس خداباور میتواند علیم و خردمند بودن او را هم اضافه کند و آنگاه از پرسشگر بخواهد که ادامه دهد.
بنابر این، پرسش مذکور نادرست است و روشن است که به یک پرسش نادرست نمیتوان پاسخ داد و باید نادرستی آن را گوشزد کرد و در انتظار پرسشی درست نشست.
بدرود.