* آخوندهای شیعه معتقدند امامان به تمام علوم اشراف داشته و از پشت سر خود آگاهی دارند. حضرت امام حسین برای به موفقیت رسیدن در قیام عاشورا (بخوانید کودتای کربلا) پسر عمه خودش مسلم بن عقیل رو برای جویا شدن اوضاع شهر کوفه و سبک سنگین کردن نیروهای هوادار به اونجا فرستاد.
* مسلم بن عقیل بعد از مدتی فعالیت توسط عوامل نفوذی عبید الله بن زیاد کشته شد. خبر این قتل دیر به حضرت رسید. حضرت بعد از دریافت اخبار مسلم مبنی بر مناسب بودن احوال به سوی کوفه راه افتاد و حتی در میانه راه یک کاروان رو غارت کرد. بعدن مطلع شد که مسلم کشته شده.
* تا اینجا که درک و علم غیب حضرت ارور میداد، حضرت بعد از با خبر شدن از مرگ مسلم عظم، بازگشت کرد ولی با مقاومت برادران مسلم برای تلافی کردن خون او مواجه شد.
* در ادامه حضرت با سپاه حربن یزید مواجه شد که باز قصد برگشتن به مدینه کرد ولی حربن یزید مانع شد.
* با اضافه شدن سپاهی به فرماندهی عمر بن سعد ابی وقاص (فرزند همان سعد بن ابی وقاص که فرماندهی اعراب در جنگ قادسیه در مواجهه لشکر اعراب با ایرانیان به فرماندهی رستم فرخزاد، سپهسالار ارتش ایران، رو بر عهده داشت) حضرت امام حسین درخواست کرد از سه حق انتخاب یکی به اونها داده بشه: یا به مدینه برگرده و مثل پسرهای خوب زندگی کنه، یا به پیش یزید بره و مساله خلافت رو با مذاکره حل کنه و یا به سرزمین دیگری بره و به غارت بپردازه و با غیرمسلمانان بجنگه. ابن سعد این درخواست ها رو رد کرد و خواستار این شد که حسین بن علی فورن با یزید بیعت کنه یا اینکه کشته بشه.
* موضوع حسین بن علی و یزید بن معاویه موضوع خلافت بود نه امامت. حسین هرگز حرفی از امامت نزد. همانطور که علی بن ابی طالب نزد. علی هرگز در جایی نگفت که امامت از او در طول خلافت خلفای راشدین گرفته شده. ادعای امامت برای علی و حسین، ادعاییه که در قرن های بعدی به لحاظ خواست سیاسی و اجتماعی آخوندان دین فروش و نیاز اونها به دست و پا کردن سابقه و تاریخ از سلسله امامان تولید شد.
* روزی یادم هست مشغول گوش دادن به رادیوی پشم وشیشه بودم که کارشناس مذهبی اون داشت فریاد سر میداد که حسین دارای جایگاهی عالیرتبه در کائنات هست و موجودات همیشه طالب وصل او هستند. از جمله از قول ابن عباس که از مورخین قرن اول هجریه گفت که در زمان تولد حضرت، فرشته بال شکسته ای نزد گهواره وی رفت و خودش رو به حضرت مالاند! سپس به خواست خدا بالهای فرشته ترمیم شده و او به آسمونها رجوع کرد. این داستان به شکلی هم در تبیان ذکر شده. جدا از خردگریز بودن این داستان که شبیه داستان های شنگول و منگول هست، قضیه ناماده بودن فرشته و مالش به حضرت و پرواز به سمت و سویی که آرش بیخدا اون رو به زیبایی در اینجا شکافته جای تعمل داره.
* اگر از تار و پود پوسیده داستانهای هزار و یک شب کودکانه دینی که ساخته و پرداخته مغز سودجوی آخوندان و ملایان به جهت خر کردن عوام الناس هست بگذریم و به واقعیات تاریخی و رویدادهای تاریخی تکیه کنیم، حرکت حسین بن علی به سوی کوفه به تمنای حکومت و خلافت بوده نه امامت یا ماندگار کردن اسلام. واقعیت اینه که حکومت اسلامی در زمان سالهای دهه 5 و 6 و7 هجری بشدت درگیر جنگ ایران بوده. در ایران مردم غیور و وطن پرست هر روز از طرفی شورش میکردند و اسباب زحمت حکومت میشدند. مردم ایران 200 سال در برابر تجاوز اسلام مقاومت کردند. مردم ایران هرگز با روی خوش با اعراب مواجه نشدند. حتی در جاهایی مانند شمال ایران (گیلان و مازندران و طبرستان) این مقاوت بیش از 250 سال طول کشید بطوریکه اعراب مرز این سرزمین ها رو ثغر (مرز جدا کننده کفر از اسلام) نام گذاشتند. در این شرایط هر شورش و عصیانگری از طرف خلیفه بشدت سرکوب میشد. حکومت اسلامی تحمل شورش از درون رو دیگه نداشت. به همین دلیل یا باید فرد شورشی به غلط کردن میفتاد یا باید پتانسیل سرکشی دوباره رو با کشتنش نابود میکردند. درست مثل زمانیکه ایران با عراق درحال جنگ بود و حکومت خمینی بی رحمانه و به بهانه جنگ، صداها و فریادها رو به سختی و سنگینی خاموش میکرد. به این دلیل برخورد یزید با حسین نه به خاطر همسویی یا ضدیت با اسلام بلکه به خاطر منافع شخصی بوده. یزید خلیفه، نخستین اولویتش اینه که خلافت خودش رو نگهداری کنه.
* از طرفی به قول حضرت آرش البیخدا، با از بین رفتن پدرخوانده یک گروه مافیایی سایر دله دزدها و نوچه ها به جان هم میفتند. یعنی محمد که به درک واصل شد، از اون به بعد اختلاف بین پیروان شروع شد. هرکی ساز خودش رو کوک کرد و فکر قدرت به سرش زد که سلسله مراتب تاریخیش رسید به رویارویی یزید و حسین. بعلاوه این، خصومت شخصی و قبلی هم مزید بر علت رویارویی این دو عرب بوده. علی در نامه 10 نهج البلاغه در پاسخ به جنگجویی معاویه مینویسه "من ابوالحسن، كشنده جد و دايى و برادر تو در روز نبرد بدر، مى باشم كه سر آنان را شكافتم". همین موضوع عاملی بوده برای یزید تا تلافی روزهای گذشته رو بکنه. یزید فرصت رو برای انتقامجویی از بنی هاشم غنیمت دونست. اینها همه تخمهای کاشته محمد بن عبدالله، خونخواه بزرگ بود که به بار نشسته بودند. حسین به قانون شتری جد خودش کشته شد. یا با حکومت اسلامی بیعت میکنی و یا کشته میشوی.
* در بالا گفتم که سعد ابی وقاص فرمانده لشکر اعراب در قادسیه بود. نبرد قادسیه یکی از مهمترین و شاید مهمترین نبردهای اسلام با ایران بوده. نبردی که 4 ماه دو لشکر رو روبروی هم در حال رجزخوانی و رد بدل کردن سفیر قرارداد و سپاه ایران سرانجام با کشته شدن رستم فرخزاد شکست خورد. دکتر عبدالحسین زرینکوب در دو قرن سکوت مینویسه این نبرد 4 روز بطول کشید. رستم رو درحالی پیدا کردند که بیش از 100 زخم شمشیر داشت. اسباب جنگیش رو بر روی استری قرار داده بوده و خودش زیر سایه اون خوابیده بود. سرباز عربی که پیکر او رو پیدا میکنه آلات جنگی رو از روی استر به روی پهلوان می اندازه و پشت پهلوان میشکنه. درفش کاویانی و آلات جنگی رستم هم به غنیمت به دست سعد افتاد. میگویند غنایم جنگی که در این نبرد بدست هر عربی افتاد انقدر زیاد بوده که غیرقابل باوره و نشان دهنده شکوه و جلال سپاهیان ایرانیه. کدامیک از جوانان نادانی که زیر پرچم سیاه و علم و کتل حسینی سینه و زنجیر میزنند از اینها خبر دارند؟ آیا هیچکدوم تا بحال از یک نهضت ایرانی ضد اسلامی مطلع شدند؟ اینها حتی همین اطلاعات دروغی و بی پایه شیعی رو هم از پای منبر و از دهن آخوند و روزه خوان شنیدند. چطوره که قیام های ضدعرب ایرانیان که گوشه به گوشه و بدون رهبری متحد شکل میگرفت از جمله قیام ابومسلم، بهافرید، راوندیان، استادسیس، خردم دینان، مازیار و غیره حتی به گوش جوانان ایرانی نخورده ولی درگوشی های روز عاشورای زینب و حسین و کیفیت کشته شدن علی اصغر برای همه روشنه؟ مردم ایران برای مدت 200 سال خونهای خودشون رو در برابر تجاوز اسلام دادند. قضیه روشنه، اسلام مانند زمان محمد به جایی حمله کرده بود و طلب بیعت میکرد. اگر بیعت نمیکردند باید کشته میشدند و زن و بچه ایرانیان از آن مسلمانان میشد. زنها رو یا به کنیزی میگرفتند و شب با اونها میخوابیدند، یا به فروش میرسوندند. ایرانیان در هر فرصتی برای انتقامجویی نقشه طراحی میکردند ولی به دلیل متحد نبودن و نداشتن حکومت مرکزی شکست میخوردند. جنایت های اسلام در ایران انقدر شدید و ددمنشانست که "تعجب" لغت ضعیفی برای خواننده این جنایاته. آیا تابحال دیدید در جایی مجلس تعزیه و سخنرانی و سینه زنی برای رستم فرخزاد، یا بابک خرمدین گذاشته بشه؟ اینها یک از هزاران نفری هستند که به وحشیانه ترین و اسلامی ترین روش ها در مقابله با تازش اسلام و تازیان کشته شدند.
* میگویند در روز عاشورا حضرت درخواست فرشتگان رو برای یاری رد کرد و فرجام رو به خدا واگذار کرد. پس کی بود که روز عاشورا فریاد زد "هل من ناصر ینصرنی؟"