وجود یا عدم وجود خدا
با درود؛
تا به حال شنیده ایم که خدا وجود دارد. همه جا هست. همه کار می کند. همه چیز می داند. مهربان ترین است و ... . ما خدا را نه دیده ایم و نه با او یک فنجان چای خورده ایم. ذاتا هم بدون علم به او به دنیا می آییم. ما ذاتا بی خدا و بی دین هستیم. این جامعه و محیط ماست که ما را خدا شناس و دین جو می کند. همانطور که در جوامع بی دین یا بی خدا، فرد از کودکی برداشت و ذهنیتی از خدا ندارد.
اما دلیل ما برای خداجویی چیست؟ به چه دلیل می گوییم خدایی هست و ما را خلق کرده؟ حتما باید دلیلی بر این ادعا و عقیده وجود داشته باشد. بسیار خب. در این وبلاگ در فضایی دوستانه و با احترام به تبادل این عقاید و افکار می پردازیم.
اولا این نکته قابل تذکر است که زحمت اثبات را می بایست خداباور بکشد. یعنی خداباور می بایست برای ادعا و سخن خود دلیل و مدرکی خرد پسند و محکمه پسند آورد، نه خدا ناباور. چرا که عدم، واضح است مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. مثلا فرض کنید کسی ادعای وجود آدم مریخی یا اسب پرنده یا قالی سخن گو را دارد. این اثبات باید با براهین و ادله خود او انجام پذیرد که چنین چیزهایی هستند، نه اینکه مایی که می گوییم چنین چیزهایی نیستند آنرا ثابت کنیم.
در رابطه با کیستی و چیستی خداوند همین مطلب درست است. ما چرا می گوییم خدا وجود ندارد و شما خداباوران اشتباه می کنید؟ دلیل ما چیست؟ برهان ما چیست؟ البته دلیل و برهان هم داریم اما برای آن کسانی که ایمان و باور را کنار بگذارند و با خرد سالم خود به قضیه نگاه کنند. همین جا می گوییم که اگر شما از آن دسته هستید که نمی توانید بر روی اعتقادات چند ساله خود پا بگذارید یا دوست دارید که خدا وجود داشته باشد! از خواندن این مطالب دست بردارید. اما این را بدانید که ادعای شما تا وقتی شخصی و مختص به شماست، هر چیزی می تواند باشد. اما همینکه با تنها یک نفر دیگر در میان گذاشته شود عمومی شده و شما باید ادله و اثباتی برای آن داشته باشید.
برگردیم به اصل موضوع؛ ما به خدا اعتقاد نداریم زیرا نخست دلایل معتبر و محکمی مبنی بر وجود او قابل ارائه نیست؛ و گذشته از آن دلایل محکم و معتبری مبنی بر عدم وجود خدا قابل ارائه است.
تا بخش اول این حق را به خرد می دهد که بگوید ممکن است خدایی باشد اما ما نمی دانیم. چرا که فقط دلیلی بر اثبات او نداریم. اما بخش دوم می گوید خداوند حتما نیست. بسیار دلایل و نکات جالب و خواندنی هستند.
حتما الان با خود می گویید پس اینهمه دلیل که ما می دانیم و به ما گفته اند چیست؟ برهان های نظم، علیت، ترجیح هستی، پرستش، فطرت و غیره چه می شوند؟ در پاسخ عرض می شود که اینها همه از درجه اعتبار بی بهره اند و همه آن ها را می شود نقض کرد.
براهین دو دسته اند، شهودی(قلبی) و عقلی(علمی). دسته اول از درجه اعتبار پایین تری نسبت به دومی برخوردار هستند و ملاک ما بیشتر دسته دوم است. در هر دو دسته براهین قوی و محکمی بر عدم وجود خدا هست که در آینده به آنها خواهیم پرداخت.
خداوند همانطور که گفته شد دارای اثبات های عدم وجود نیز هست. از آن دسته، تناقضاتی ست که در تعریف خدا وجود دارد. ما خدا را با صفاتی می شناسیم که دین به ما ارائه کرده است. در دین اسلام نیز خدا صفاتی دارد که در ادیان دیگر آورده نشده. گذشته از آن خدا به دلیل خدایی خود، باید دارای صفاتی باشد که لازمه وجود اوست و در همه ادیان هست، از قبیل دانا به همه چیز، حاضر در همه جا، توانا به همه کار و غیره. در بین همین صفات تناقضاتی هست که نشان می دهد هرگز دو صفت ازین دست نمی توانند با هم در یک موجود جمع شوند.
غیر از این تناقضات، دلایل عمده دیگری نیز هست که نشان دهد خداوند ممکن نیست وجود داشته باشد. از قبیل اینکه دانستن همه چیز ممکن نیست و غیره.
مقدمه ای از بحث های خداشناسی که در آینده قرار است گفته شود آوردم اما همیشه پس از اینها سوالاتی تکراری پرسیده می شود از قبیل اینکه پس ایده خدا چطور بوجود آمده؟ یا دنیا و انسان را که خلق کرده است یا پس از مرگ چه می شویم؟ به اینها پاسخ خواهیم داد اما در مورد اولی چون بی ارتباط نیست توضیح کوتاهی داده شود و آن اینکه:
خدا زاییده ذهن بشراست. وقتی انسان دلیل بسیاری از اتفاقات را نمی دانست آنها را به موجود یا موجودات ناشناخته منسوب می کرد و عدم دانایی خود را نادیده می گرفت. جالب است که در گذشته های دور حتی زلزله و آتشفشان و رعد و برق را نیز از خدا می دانستند(چه بسا کسانی هم اکنون نیز اینگونه هستند، بخصوص در جمهوری عقب افتاده اسلامی) و خدایان متعدد کارها و امور متعدد را به عهده می گرفتند! این مرحله مرحله کشف خدا بود که بشر نادان هزاران سال پیش پایه گذار آن بود.
در مرحله بعد با بالا رفتن تدریجی دانش، انسان متوجه بسیاری اتفاقات شد که علتی زمینی و مادی و نه فرازمینی و خدایی دارند. در اینجا خدا دست از کارهای این چنین کشید و کم کم از روی زمین که به شکل سنگ و چوب و حیوان در آن زندگی میکرد به هوا رفت و در آسمان مستقر شد و روی به اموری آورد که قبلا انجام نمی داد و بسیار بسیار پیچیده شد. این مرحله مرحله تصعید خدا است که با ظهور ادیان مختلف نیز همراه است. حال دیگر خدا با زلزله و رعد و برق کاری ندارد و کارهایی مثل دمیدن روح و حساب کتاب اعمال و سر و کله زدن با فرشته ها و حتی در برخی موارد تعیین کردن نتیجه یک بازی فوتبال! رابه عهده دارد.
این مختصری از پیدایش و خلقت خدا توسط انسان بود. بله خدا را انسان آفرید. انسان بی قانون و نادان گذشته های دور با خلقت خدا خیلی چیزها به دست می آورد، اما انسان متمدن و دانا و قانون مدار امروز دیگر نیازی به این عقاید کهنه و بی سر و ته و بی دلیل ندارد و خردش او را کافی ست.
امروزی هست که ما به اعتقادات و عقاید اجداد خود می خندیم، فردایی هم خواهد آمد که نوادگان ما همین کار را خواهند کرد. تصور کنید نوه 10 ام شما به شما به خاطر اینکه خدا را باور داشتید می خندد. او می گوید عدم وجود خدا کاملا واضح و آشکار است پس چطور نیاکان ما به خدا اعتقاد داشتند؟ همانطور که الان اگر او را داخل جامعه ای خداباور ببریم احتمالا خداباوران درجه یک و متعصب، به طمع بهشت او را سر به نیست می کنند؛ اگر همین خدا باور متعصب را به 7000 سال پیش بازگردانیم و او به نیاکانش بگوید نه، خدای من چوب و سنگ نیست، خداباوران متعصب آن عصر او را سر به نیست می کنند!
خدای هر عصر، و جالبتر از آن، هر کس با دیگری فرق دارد. همین الان با اولین کسی که میبینید راجع به خدا حرف بزنید. متوجه می شوید که خدای او با شما در جاهایی فرق دارد. یکی می گوید خدا نهایتا همه را می بخشد به جز قاتلان را. یکی می گوید خدا عده کمی را می بخشد و به بهشت می فرستد و آنها پاک ترین مردمان هستند. یکی می گوید اصلا خدا کاری به این مسائل ندارد، بشر را خلق کرده و رفته پی کارش و بشر خودش گلیمش را از آب می کشد!!! خدای همه با هم فرق دارد. دقیقا به دلیل اینکه: خدا زاییده ذهن بشر است و مخلوق او.
در آینده به سراغ براهین خداشناسی می رویم.
خرد نگهدارتان؛