شنبه، آذر ۲

برهان شر، بخش نخست

شرح و تفسیر برهان شر

با درود؛
پس از آوردن دو مورد از مهمترین دلایل اعتقاد عوام به خدا و رد آنها، اینک بد نیست نگاهی ساده به یکی از دلایل قدیمی و مهم رد اثبات خدا داشته باشیم. توضیح آنکه مابقی براهین اثبات وجود خدا نیز همگی قابل رد شدن هستند اما بنده به دلیل کم اهمیت و ضعیف بودن آنها و اینکه همگی شهودی هستند و از درجه اعتبار پایین تری نسبت به براهین عقلی یا منطقی برخوردارند، ترجیح می دهم آنها را مورد بحث قرار ندهم و بروم به سراغ دلایل بی اعتقادی به خدا.


مقدمه:

برهان شر یکی از قدیمی ترین برهان هاست پیرامون خداشناسی. فیلسوف معروف" اپیکروس" که در 350 سال قبل از میلاد می زیست آن را چنین بیان کرد:
یا خدا می خواهد شر را ازمیان بردارد اما نمی تواند؛ پس او ناتوان است.
یا اینکه می تواند اما نمی خواهد؛ پس او شرور و نابه کار است.



یا اینکه هم نمی تواند هم نمی خواهد؛ پس او هم ناتوان و هم شرور است.
اما اگر هم می تواند و هم می خواهد پس چرا در جهان شر وجود دارد؟

این برهان از جمله براهین شهودی ست. اما با این حال یک برهان قوی و محکم در رد وجود خدا حساب می شود. برهان شر سعی می کند نشان دهد که دنیای ما با دنیایی که یک موجود خوب مطلق و توانای مطلق و دانای مطلق پدید آورده باشد فاصله دارد.
در این جهان سالانه تعداد بسیاری در تصادفات، زلزله، بیماری های مرگ بار کشته می شوند. در آن جنگ، ترور شکنجه ویروس های واگیردار، تولد بسیاری کودکان ناقص الخلقه، دیوانگی، دوجنسیتی، دوقلو های متصل، انسان های شرور و بد ذات، طوفان آتشفشان، برخورد اجرام آسمانی، گرسنگی، فقر و بسیار بسیار اتفاقات حزن انگیز و غم انگیز دیگر رخ میدهد. با این حال، آیا این دنیا را همان خدایی که پیشتر تعریف کردیم ساخته است؟
فرتورهای زیر را ملاحظه کنید، اولی را "کوین کارتر" از یک کودک سودانی در حال مرگ گرفته که یک لاشخور منتظر مرگ او نشسته است؛ این عکس جایزه بهترین عکس سال را دریافت کرد اما آقای کارتر پس از دریافت این جایزه از فرط افسردگی خودکشی کرد! آیا کارتر از خدا مهربان تر و دل نازک تر و دلسوزتر نیست؟ اگر شما خدا بودید چه می کردید؟ دومی هم از کشته شدگان هولوکاست در آلمان نازی هستند که در گورهای دسته جمعی چال شده اند.


شرح کامل برهان:





با استفاده از برهان خلف، ابتدا عکس حکم درست فرض می شود و سپس با رسیدن به تناقض نشان داده می شود که فرض اولیه غلط و حکم درست است.





- وجود شر و وجود خدا توامان ممکن نیست؛ خدا هست، شر می بایست نباشد؛
- در دنیا شر وجود دارد؛
- پس خدا وجود ندارد.




اگر دو فرض اول درست باشد، نتیجه نیز درست خواهد بود. پس به سراغ بررسی فرایض اول و دوم می رویم.





فرض دوم بسیار بدیهی و محرز است. به نظر نمی آید کسی باشد که آن را قبول نکند. تعدادی از شرهای دنیایی را در بند ششم نام بردیم. مشخصن، منظور از شر همان "شر طبیعی" یعنی چیزی که موجب "رنج یا مرگ زودرس" می شود است. نوع دیگر شر، "شر مصنوعی" ست که علتی فاعلی دارد. مانند شکنجه یا ترور. ملاک ما بیشتر شر طبیعی است.




پس می ماند فرض نخست. "آیا وجود خدا با وجود شر در تناقض است؟" بسیاری فلاسفه معتقدند اگر دو چیز ضد یکدیگر باشند و یکی به مقدار بی نهایت موجود باشد، اثری از دیگری باقی نمی ماند. پس اگر خدا "خیر بی نهایت" باشد، شر وجود نخواهد داشت. به همین سادگی فرض اول نیز ثابت می شود. اما برای کسانی که موشکافی می کنند و بعضی که عادت به پیچیده کردن مسایل دارند می بایست بیشتر توضیح داد.





پس با آوردن اثبات و استدلال قوی تری برای فرض نخست، کل برهان را ثابت می کنیم. برای این کار استدلال دومی در درون استدلال اولیه وارد می کنیم.





  1. یک موجود اخلاقمدار و نیک جلوی تمامی شرهایی را که بتواند، میگیرد و شرهای نابود شدنی را نابود می کند.
  2. یک موجود قدیر قدرت جلوگیری از تمامی شرها را دارد.
  3. موجودی که قدیر، علیم، حاضر در همه جا، ابدی و ازلی و خالق هر چیزی جز خود است می تواند جلوی تمامی شرها را بگیرد.
  4. خدا بنابر تعریفش: قدیر، علیم، حاضر در همه جا، ابدی و ازلی و خالق هر چیزی جز خود است.
  5. اگر خدا وجود داشته باشد، نمی بایست شری در جهان وجود داشته باشد.
  6. در جهان شر وجود دارد پس خدا وجود ندارد.





بند پنجم برابر با بند اول از استدلال قبلی ست. یعنی اگر 4 بند اول این استدلال صحیح باشد، بند پنجم آن نیز صحیح خواهد بود و سپس می توان به بند ششم یا حکم رسید. چهار بند دوم تا پنجم به راحتی قابل اثبات و یا بدیهی هستند. به طوری که:





یک موجود قدیر می تواند همه کارها را انجام دهد. قطعن جلوگیری از شر هم یک کار است. خداوند کامل است. کمال او به این معنی ست که خدا اگر ویژگی یا صفتی را دارد، آن را در حد نهایتش دارد. پس اگر بتواند یک کار را بکند، می تواند همه کارها را بکند. لذا فرض دوم صحیح است.





برای جلوگیری از وقوع شر، می بایست در محل وقوع حضور یافت یا قدرت خود را در آنجا بکار گرفت، همچنین باید از وقوع آن اطلاع یافت. خداوند با داشتن ویژگی های حاضر بودن در همه جا، علیم بودن و قدیر بودن، این توانایی را دارد. حضور خدا به معنی حضور فیزیکی نیست. بلکه همانطور که گفته شد به معنی بکار گرفتن قدرت او در آن محل است. پس فرض سوم هم درست است.




فرض چهارم تعریفی فلسفی از خداست که مورد قبول فلاسفه دینی است. اگر موجودی تنها یکی از ویژگی های فرض چهارم را نداشته باشد یا ناقص داشته باشد، او قطعن خدا نیست.




پس برای اثبات فرض پنجم و نتیجه استدلال، کافی ست فرض اول را بررسی کنیم. آیا یک موجود اخلاقمدار و نیک ، بنابر تعریف خوب بودن باید لزومن جلوی تمامی شرهایی را که بتواند بگیرد؟





شرایط زیر را در نظر بگیرید: شخصی با اصلحه ای قصد کشتن انسان بی گناهی را دارد. شما اطمینان دارید که با دخالتتان می توانید بدون آسیب دیدن خود، از این کار جلوگیری کنید. در این حال، اخلاقی ترین کار کدام است؟ جلوگیری یا اجازه وقوع؟ به نظر می رسد که اگر کسی دومی را انتخاب کند درست است اگر به نیک بودن او اعتراض کنیم و او را شرور بدانیم. چرا که حتی چنین شخصی را می شود شریک جرم دانست.





یا کسی شرایط را طوری محیا کند که شری اتفاق بیفتد. مثلن حالتی که با ورود شخصی به داخل اتاقی، وی به داخل چاه عمیقی بیفتد و آسیب ببیند. یا مین گذاری یک معبر عبور پیاده. آیا این کار دقیقا ارتکاب جرم نیست؟





اگر شما فرض نخست استدلال جدید را قبول دارید مساله تمام است و شما به برهان شر اعتقاد دارید. اما برای موشکافی بیشتر و پاسخ به برخی پرسشها این سوال را مطرح می کنیم که آیا اگر هر کسی جلوی هر شری را نگیرد، می توان به نیک بودنش اعتراض کرد؟





مثلن جراحی که قبل از عمل، به بیمار خود آمپول می زند و او را جراحی می کند. از طرفی آثار هر عمل جراحی مدتی باقی ست. آیا این جراح شرور است؟ یا پدر و مادری که برای آشنایی فرزند خود با آتش و شناختن آن، اجازه می دهند به صورت کنترل شده ای دست کودکشان یکبار با آتش بسوزد. این پدر و مادر شرور هستند؟ یا فرمانده ای که برای آماده نگهداشتن سربازانش آن ها را با تمرینات و کارهای سخت ورزیده می کند و مقداری شر به آنها تحمیل می کند. او چطور؟ شرور است؟





آشکار است که برخی از شرها مثل سه مورد بالا، نه تنها بد نیستند بلکه خوب و مفید هم هستند. حتا می شود گفت یک پدر و مادر خوب چنین کنترل شده این مقدار شر را به کودکشان تحمیل می کنند. پس اگر شری برای جلوگیری از وقوع شر بزرگتری، یا مثل مثال فرمانده و سرباز، برای نیل به خیری مفید حادث شود، خوب و پذیرفته شده است. و لذا بوجود آورنده آن شر شرور و نابه کار نیست.





این مساله باعث می شود به فرض نخست استدلال جدید شک کنیم. فلاسفه شکلی کامل از اخلاقمدار بودن و نیک بودن را ارایه می کنند:





یک موجود نیک و اخلاقمدار مانند P میتواند اجازه وجود شرّی مانند E را بدهد تنها و تنها در صورتی که یکی از قضیه های دو گانه زیر یا هردو آنها در مورد آن صدق کنند:
یک- اگر E برای رسیدن به خیری بزرگتر ضرورت داشته باشد.
دو- اگر وقوع E برای جلوگیری از شرّی بزرگتر از E ضرورت داشته باشد.





شری که در تعریف بالا صدق کند شر اخلاقی نام دارد. در غیر اینصورت آن را شر غیر اخلاقی می گوییم.





پس برای درستی برهان شر، باید تغییری در فرض اول برهان جدید وارد کنیم. فرض اول می گفت: یک موجود اخلاقمدار و نیک جلوی تمامی شرهایی را که بتواند، میگیرد و شرهای نابود شدنی را نابود می کند.





برای همخوان کردن این فرض با تعریف جدید از اخلاقمداری، آن را به این شکل تغییر می دهیم: یک موجود اخلاقمدار و نیک جلوی تمامی شرهای غیر اخلاقی را که بتواند، میگیرد و شرهای نابود شدنی را نابود می کند.





پس فرض پنجم هم که نتیجه چهار فرض قبلی ست دچار تغییر می شود: اگر خدا وجود داشته باشد، نمی بایست شری غیر اخلاقی در جهان وجود داشته باشد.





حال فرض ششم یا حکم نیز اینگونه می شود: در جهان شر غیر اخلاقی وجود دارد، پس خدا وجود ندارد.





بنابر این، با تغییرات حاصل در استدلال دوم، در استدلال نخست نیز تغییراتی حاصل می شود:





- وجود شر غیر اخلاقی و وجود خدا توامان ممکن نیست؛ خدا هست، شر غیر اخلاقی می بایست نباشد؛
- در دنیا شر غیر اخلاقی وجود دارد؛
- پس خدا وجود ندارد.





پس مساله از بحث پیرامون "شر" به "شر غیراخلاقی" تغییر یافت. خداباور باید ثابت کند که تمامی شرها اخلاقی هستند. و خداناباور کافی ست تنها یک شر غیر اخلاقی نام ببرد تا از آن با توجه به استدلال تصحیح شده اول، عدم وجود خدا را ثابت کرده باشد.





می توان شرهای غیر اخلاقی زیادی را نام برد. مثلن واقعه هولوکاست که یکی از فاجعه بارترین وقایع تاریخ است. چرا خداوند شرایط را طوری محیا نکرد که هولوکاست رخ ندهد؟ چرا خداوند هنگامی که یهودیان، کولی ها، رنگین پوستان، معلولین، همجنس گرایان و ... در اردوگاه های نازی های نژاد پرست زندانی بودند به نظاره نشست تا اکنون شریک جرم تلقی شود و از طرف مدافعان برهان شر مورد حمله قرار گیرد!؟ ممکن است خداباور بگوید نابودی نازی ها که سر انجام توسط آمریکا و شوروی انجام گرفت خواست خدا بود و خدا بالاخره این کار را کرد، اما مسئله این است که حتی اگر قبول کنیم خدا در نابودی نازی ها نقش داشته است، خدا این کار را خیلی دیر انجام داده است، و درنگ او موجب وقوع شر فراوان شده است.


تعدادی از قربانیان هولوکاست




یا چرا عده ای معلول، ناقص، دوجنسه، نابینا، ناشنوا و ... به دنیا می آیند؟ اگر می گویید برای اینکه حتما با سالم به دنیا آمدنشان ممکن بود نقصی در جایی دیگر مثلن در مادر او ایجاد شود، این جواب پذیرفته نیست چرا که با فرض پذیرفتن این جواب، در هر دو حالت نتیجه یکی ست و آن ناقص شدن یک انسان است.
در مورد زلزله چطور؟ چرا باید بوقوع بپیوندد و موجب ترس و وحشت و حتی مرگ و میر فراوان شود؟ اگر جواب اینست که نبود زلزله ممکن است زمین را به حالت انفجار در آورد، در رد آن می گویم که از خدایی که همه کار می تواند بکند انتظار می رود این مشکل را به گونه دیگری با خرد و فکر خود حل کند.
در مورد قحطی ها و گرسنگی ها و مرگ و میر ناشی از سوء تغذیه چطور؟ کدام خیری در مرگ یک کودک بی گناه که هنوز طعم زندگی را نچشیده است وجود دارد؟



دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست؟
گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود؟
ور نیک نیامد این صور، عیب که راست؟


"خیام"
در پیام بعدی شبهات و ایرادات وارد بر این برهان را پاسخ می گوییم.
بدرود.

از زندیق، با شرح و تفصیل

برای بحث و بررسی به گفت و گو دات کام بپیوندید.

فعالیت در توییتر

بازار وبلاگ نویسی مانند گذشته دیگر داغ نیست. کسانی که وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی میکردند امروز بیشتر در توییتر فعال هستند. من هم برای کمک و ا...