سه‌شنبه، شهریور ۱۰

بار اثبات وجود یا عدم وجود خدا بر دوش کیست؟




این شمایید که باید اثبات کنید خدا وجود نداره



درود بر شما؛

چه کسی باید ثابت کند که با رجوع به دلایل و استدلالات، خدا بالاخره وجود دارد یا ندارد؟ خداباور یا بیخدا؟ اگر شما خداباور باشید که پاسختان بیخدا است ولی چه دلیلی برای این دارید؟ آیا باور خدا آنقدر روشن و واضح است که اثبات نبودش باید با استدلال و دلیل باشد؟ آیا خدا به صورت پیش فرض وجود دارد و این امر مانند روز روشن است؟

میدانیم استدلالات و برهان‏هایی برای خداباوری و به نفع آن وجود دارد. بیایید فرض کنیم همه اینها نادرست باشند و رد شده باشند (دست کم فرض این مطلب که ممکن است؟). پس از این، در موضعی قرار می‏گیریم که هیچ دلیل قانع کننده و منطقی برای وجود خدا نداریم. تکلیف چیست؟ هم اکنون خودتان پاسخی بدهید و این پاسخ را در ذهن داشته باشید تا در انتهای این نوشتار راجع به آن فکر کنید.


برگردیم به موضعی که دلیلی برای خدا در آن نبود. 3 گزینه ممکن است:
  1. همچنان با ایمان به خدا زندگی کنیم.
  2. موضع ندانمگرایی بگیریم و بی خیال موضوع شویم.
  3. موضع بیخدایی بگیریم و وجود او را رد کنیم تا روزی که خلافش ثابت شود.
گزینه نخست که عقلن حرام است! یعنی کسی که عقل سالمی در سر داشته باشد، همچنین مشی فکری را برنمیگزیند. وقتی دلیلی به سود چیزی نداریم، عقلانی و خردمندانه نیست که آن را باور کنیم (شما که جزو این دسته نیستید؟).

ولی دو گزینه دیگر با خرد جور هستند و دور از ذهن نیستند. در واقع بعید نیست اگر دلیلی برای چیزی نداریم، نسبت به آن چیز ندانمگرا یا لاادری باشیم. همینطور در مورد موضع بیخدایی. ولی من می‏خواهم نشان بدهم که موضع ندانمگرایی در این مورد نادرست است و باید بیخدایی را انتخاب کرد.


برای این منظور بخشی از کتاب «پندار خدا» نوشته «ریچارد داوکینز» را انتخاب کرده‏ام که نوشتاری را از «برتراند راسل» فیلسوف و ریاضی‏دان بیخدا بیان میکند:
بسياری از سخت کيشان چنان سخن می گويند که انگار وظيفه ی ردّ جزميات قديمی بر عهده‏ی شکاکان است. اين مسلماً اشتباه است. اگر من ادعا کنم که بين زمين و مريخ يک قوری چينی هست که در مداری بيضوی به دور خورشيد می‏گردد، هيچ کس نخواهد توانست حرفم را رد کند، البته به شرطی که احتياطاً بيافزايم که اين قوری چنان کوچک است که حتی با قوی ترين تلسکوپ ها هم ديده نمی‏شود. اما اگر بگويم که چون کسی نمی تواند ادعايم را رد کند، پس عقل هيچ بشری نبايد در صحت آن شک کند، آن وقت مردم حق دارند فکر کنند که چرند می گويم. اما اگر کتب باستانی بر وجود آن قوری صحه گذاشته بودند، و هر يکشنبه آن را به عنوان حقيقتی مقدس تعليم داده بودند، و در مدرسه به خورد بچه ها داده بودند، درنگ در باور بدان مدعا نشانگر انحراف قلمداد می شد و شکاک را در عصر روشنگری محتاج روان درمانی و در اعصار پيش تر محتاج تفتيش عقايد می‏نمود.
در واقع، فرض وجود این قوری سماوی فرضی نابخردانه است. چرا که دلیلی برای آن نداریم. ولی وجود آن منطقن «ممکن» است. ولی چه امکانی؟ ما در عمل، عدم وجود این قوری را  ملاک قرار می‏دهیم. مثلن تصور نمی‏کنیم اگر قرار باشد به فرض ماهواره‏ای اکتشافی به سوی مریخ ارسال کنیم، ممکن است به این قوری برخورد کند!

درباره خدا و باور به او هم همینطور است. اگر همه دلایل خداباوران رد بشود، اگرچه منطقن ممکن است دلیلی برای وجود او باشد که یافت نشده است و اصلن او وجود داشته باشد، ولی در عمل ما بیخدا خواهیم بود. یک بیخدایی ضعیف که این ایده را به این جهت انتخاب کرده است که دلیلی برای وجود خدا ندارد. ولی همچنان شکاک است و منتظر. البته نه منتظر ظهور، بلکه منتظر ارائه دلیل و مدرک به سود هر یک از دو باور.

در مورد همه ادعاها میتوان این موضع را گرفت. خصوصن در مورد ادعاهایی که خارج از روال عادی و نرم زندگی باشند. مثلن اگر کسی ادعا کند که به زندگی گذشته خود رفته است و یک رویداد را در آن تغییر داده است، هر چقدر هم که احتمال رویداد این اتفاق صفر نباشد (یعنی ممکن باشد)، ولی به آن جهت که این مساله خارج از روند و شیوه عادی و معمول زندگی و طبیعت است، مورد قبول واقع نمی‏شود و نسبت به آن بی اعتقاد می‏شویم.


ولی در مورد خدا برخی دلایل و استدلالات وجود دارند که ثابت میکنند خدا وجود ندارد. فرد پس از رد دلایل  خداباوری، با این استدلالات مواجه می‏شود. در این حالت، موضع بیخدایی قوی می‏شود. یعنی احتمال وجود نداشتن خدا، نه 100 درصد بلکه بسیار بالا خواهد بود. از آن جهت 100 درصد نیست که همواره ضن این می‏رود که نکند دلیلی و توجیهی و پاسخی باشد که نشان دهد خدایی هست.

در واقع، بیخدایی 100 درصد به قول ریچارد داوکینز، یک نوع ایمان است ولی از یک سوی دیگر قضیه. فرد باورمندی که می‏گوید 100 خدا وجود دارد، با فرد بی اعتقادی که میگوید 100 خدا وجود ندارد، هیچ تفاوتی ندارند. تنها روبروی همدیگر قرار دارند. ما همواره گمان می‏بریم که ممکن است دلیلی له یا علیه خدا شناخته شود. درست همانند علم. قوانین علم هم هیچگاه ثابت، 100 درصدی و پایدار نیستند. یک نظریه یا برداشت علمی، همواره در چالش آزمونها و اکتشافات نو قرار دارد و به مرور زمان پوست می‏اندازد، نو می‏شود و بهبود می‏یابد. در واقع فرق علم و دین همین است که علم نو می‏شود ولی دین ثابت و بدون تغییر باقی می‏ماند. بحث در مورد علم و چگونگی رشد علم مربوط به شاخه‏ای از فلسفه به نام «فلسفه علم» است که آن را به زمان دیگری موکول می‏کنیم. می‏توانید در همین تارنگار آن را پی‏گیری کنید.

بنابر این با توجه به نکاتی که گفته شد، می‏شود نتیجه گرفت تنها رد دلایل خداباوری برای رسیدن به «بیخدایی» کافی است ولی آوردن دلایل بیخدایی و برهان‏های آن، این اندیشه را قوی‏تر و محکم‏تر می‏کند؛ چرا که خداباور باید علاوه بر آوردن دلایل برای خدا، به رد دلایل علیه آن هم بپردازد. البته ناگفته نماند که درمورد موضع خداباوری قوی هم همین امر صادق است. فرد باید نخست دلایل خداباوری را رد کند، سپس دلایل ضد خدا را بیاورد.

با رسیدن به پایان این نوشتار، طبیعتن شمای خواننده باید چیزی را در ذهن خود شکل داده باشید. انتظار می‏رود اکنون بتوانید پاسخی به پرسش نخست بدهید. شاید اصلن آن پرسش را فراموش کرده‏اید! بنابر این بار دیگر می‏پرسیم:
بار اثبات وجود یا عدم وجود خدا بر دوش کیست؟ خداباور یا بیخدا؟
پاسخ شما اکنون چیست؟ آن را با پاسخی که در آغاز نوشتار داشتید مقایسه کنید. آیا همان است یا فرق دارند؟ چرا؟ پاسختان را در بخش «دیدگاه‏» برای من هم بیان کنید.

پاینده باشید.

برای بحث و بررسی به گفتگو دات کام بپیوندید.

دوشنبه، مرداد ۲۶

معرفی یک برگه



تازش اسلام به ایران - کاری از تارنمای زندیق


با درود؛


تارنمای زندیق اخیرن یک برگه درباره تازش اسلام به ایران تهیه کرده است که در این نوشتار آن را معرفی میکنم.


این برگه، حاوی اطلاعات و داده های خوب تاریخی درباره تازش اعراب صدر اسلام به ایران است که به صورت یکجا از منابع گوناگون گردآوری شده است. برگه تازش، با محوریت نقاط و شهرها، جنبش ها و جنگ ها اطلاعات تاریخی را در خود جای داده است.


خواندن این برگه برای کسانیکه معتقدند اسلام با آرامش و میل ایرانیان در این سرزمین گشترده شده و نیز کسانیکه چنین گمانی دارند بسیار مفید است.

مثلن اگر شما خواستار تحقیق درباره مقاومت و نحوه مقابله ایرانیان یک ناحیه به خصوص (مثلن گیلان) باشید، کافی است بر روی نقطه گیلان در نقشه، یا نام گیلان در لیست شهرها کلیک کنید تا اطلاعات نشان داده شوند. برای این مثال به خصوص، در تاریخ نوشتن این سطور، نتیجه از قرار زیر است.
مردم گيلان و طبرستان و ديلمستان حدود 250 سال در برابر سپاهيان اسلام پايداری
کردند. در زمان عثمان، برای فتح طبرستان تلاش بسيار گرديد و سعيدبن عاص بدستور
عثمان بسوی طبرستان روانه شد... در اين هجوم، امام حسن و امام حسين (فرزندان حضرت علی) نيز با سعيد بن عاص همراه بودند، اما اعراب هيچگاه نتوانستند حاکميت خود را بر نواحی گيلان و طبرستان برقرار نمايند، بطوريکه اعراب اين نواحی را "ثَغَر"
میخواندند و "ثَغَر" در نزد مسلمانان عرب، مرزی بود که شهرهای آنان را از ولايات
"اهل کُفر" جدا میساخت. در ضربالمثلهای عرب نيز از مردم گيل و ديلم بعنوان "دشمنان
اسلام" ياد شده است. ( نگاه کنيد به: مختصر البُلدان، ابن فقيه، ص 152؛ فتوح
البلدان، ص 183؛ تاريخ طبری، ج5، ص 2116؛ اسلامشناسی، علی ميرفطروس، صص92–94.) ملاحظاتی در تاریخ ایران، اسلام و اسلام راستین.علی میرفطروس. آلمان. چاپ اول-1998. ص:74.پس از مرگ یزدگرد در سال 651 میلادی (31 هجری) استقلال ایران عملا پایان یافت، ولی مردم آزادیخواه ایران یکباره تسلیم نشدند و همینکه به دورویی و طمع ورزی و کذب مواعید اعراب پی بردند، تصمیم به مقاومت گرفتند. مردم آزادی دوست طبرستان، دیلم و گیلان در مقابل فاتحان عرب لجوجانه پایداری کردند و حتی نواحی کوهستانی این خطه هیچگاه به دست اعراب نیفتاد. تاریخ اجتماعی ایران. مرتضی راوندی. تهران. انتشارات امیرکبیر. چاپ2. جلد2 . ص:113.



همچنین چنانچه پیشنهاد اطلاعات جدیدی در باره هر نقطه یا جنگ یا جنبش دارید، میتوانید آن را در همان برگ مربوط پیشنهاد کنید تا توسط مدیر تارنما بررسی گردد. نکته مهم در باره داده های تاریخی، منبع آنهاست. منبع را فراموش نکنید.


من به عنوان عضوی از این پروژه که به همت و ابتکار آرش بیخدا تهیه و انجام شد بسیار خوشحال و مسرورم که اینچنین کاری را در زندیق انجام داده ایم. اطمینان دارم که این برگه، به عنوان منبع مناسب و خوبی برای کسانیکه قصد تحقیق درباره حمله وحشیانه اعراب به ایران یا موضوعات مشابه دارند، کاربرد خواهد داشت.

آدرس برگه تازش اسلام به ایران

http://zandiq.com/special/attack/


بدرود


برای بحث و بررسی به دفترچه دات کام بپیوندید.

جمعه، مرداد ۹

آیا خدا می‏تواند سنگی خلق کند که نتواند آن را بلند کند؟



آیا خدا می‏تواند سنگی خلق کند که نتواند آن را بلند کند؟



با درود؛
حتمن این پرسش را شنیده‏اید. آیا پاسخ آن را نیز شنیده‏اید و می‏دانید؟ به نظر شما پاسخ چیست؟ هم اکنون کمی درباره‏ی آن فکر کنید و سعی کنید پاسخ آن را بدهید. من در نوشتار پیش رو تلاش می‏کنم نشان دهم که این پرسش اساسن پرسشی نادرست و غلط است، پس پاسخی برای آن وجود ندارد. اینکه چرا یک پرسش نادرست جواب ندارد گمان نمیکنم جای بحث داشته باشد. ولی برای روشن شدن مطلب فکر کنید کسی از شما بپرسد اگر زمین گرد است پس چرا رهبر ایران خامنه‏ای است؟ آیا کسی مجبور است به این پرسش پاسخ دهد؟ خیر این پرسش پرسشی نادرست است و پاسخ به یک پرسش نادرست ممکن نیست.


برگردیم به بحث خودمان. چرا این پرسش نادرست است؟ در این پرسش مفعول یک سنگ است. ولی نه یک سنگ معمولی، بلکه سنگی با یک ویژگی خاص. "سنگی که نتوان آن را بلند کرد". خاص بودنش کجاست؟ در غیر قابل بلند کردنش است. حتا سنگی به بزرگی کره‏ی زمین یا به بزرگی همه‏ی کرات جهان را هم می‏شود بلند کرد. چطور؟ با یک نیروی فرضی کافی.


ولی کمی این گزاره را تخصصی‏تر و منطقی تر بررسی کنیم. سنگ یکی از ویژگی‏هایش "بلند کردنی" بودنش است. پس بیایید به جای واژه‏ی سنگ، از گروه واژه‏ی "چیزی بلند کردنی" استفاده کنیم. گزاره چنین می‏شود: "آیا خدا می‏تواند چیزی بلند کردنی خلق کند که نتواند آن را بلند کند؟"

اگر با منطق آشنایی داشته باشید که زودتر از این اشکال را فهمیده‏اید. اگر هم نه که با کمی راهنمایی می‏فهمید. "بلند نکردن چیزی بلند کردنی" دارای اشکال است. این گزاره پارادکس دارد و اصطلاحن متناقض نما است. یعنی چیزی بلند کردنی وجود دارد که نمی‏توان آن را بلند کرد. خب می‏دانیم که چیزی که درون خود تناقض داشته باشد، بهره مند از صفت "وجود" نخواهد شد. پس یک چنین چیزی وجود نخواهد داشت که حال خدای فرضی بتواند آن را بلند کند یا نکند.

اشکال دیگری که مطرح است اینست که در این موضوع، شخص پرسشگر مشغول مباحثه با یک خداباور است. از پیش، خدای او را پذیرفته است و اکنون با وجود پذیرش این خدا، سعی می‏کند نشان دهد که خدای فرضی دارای تناقض در وجود خود است و لذا وجود ندارد (برهان خلف). بدین شکل:


  1. یک خدای قادر مطلق وجود دارد.
  2. یک خدای خالق مطلق وجود دارد.
  3. خدای خالق و قادر مطلق می‏تواند خلق کند (نتیجه از 1و.2)
  4. خدای خالق و قادر مطلق باید بتواند هر چیزی را خلق کند (بسط .3)
  5. آیا خدا می‏تواند سنگی خلق کند که نتواند آن را بلند کند؟




بند پنجم از این استدلال پرسشی است که راه فرار برای خداباور نمی‏گذارد و او را در مخمصه می‏اندازد. چرا که اگر پاسخ بله باشد، خداوندش ناتوان می‏شود و صفت قادر مطلق از او سلب خواهد شد که نتوانسته سنگ را بلند کند. اگر پاسخ خیر باشد خدای فرضی باز هم ناتوان است و اینبار صفت خالق مطلق بودن او سلب شده است. ولی آیا این درست است؟

همانطور که گفتم، پرسشگر با یک خداباور در حال مباحثه است و برای پیشرفت استدلال خود، مجبور است فرضیات او را بپذیرد و سپس به گونه‏ای نشان دهد که این فرضیات با منطق جور نیست. ولی یکی از فرضیاتی که در بطن این استدلال نهان است و راه را برای خدا باور باز می‏کند اینست که "اراده‏ی خدای او به کارهای منطقی تعلق می‏گیرد". یعنی خلق کردن یک سنگ غیر قابل بلند کردن یک کار غیر منطقی و در واقع یک "محال منطقی" است. پس نیازی نیست خدای او بتواند این کار را انجام دهد. بر این پایه، بند سوم این استدلال یک ویرایش می‏خواهد و اینطور دگرگون می‏شود: "خدای خالق و قادر مطلق باید بتواند هر چیزی را که منطقی باشد خلق کند."

به نظر درست هم می‏آید. یک کار اگر از نظر منطقی محال باشد، سر زدن آن از سوی هیچ موجودی، حتا خدای فرضی ممکن نیست. مثلن ساختن آینه‏ای که آینه نباشد. یا خلق موجودی که موجود نباشد، یا روزی که روز نباشد. پس اگر این خدا نتواند چنین کاری بکند، برای ما امتیازی نیست. بلکه به وارون اگر خدای فرضی می‏توانست یک کار غیر منطقی و محال منطقی را انجام دهد، آنگاه راه برای اعتراض و فریاد زدن ما بی‏خدایان باز بود. خدای فرضی اگر کاری غیر منطقی بکند، دیگر خدا نیست، چرا که از راه منطق و خرد دور شده است و در حالی با دیگر صفات او مانند علیم بودنش در تضاد است. پس خداباور می‏تواند علیم و خردمند بودن او را هم اضافه کند و آنگاه از پرسشگر بخواهد که ادامه دهد.

بنابر این، پرسش مذکور نادرست است و روشن است که به یک پرسش نادرست نمیتوان پاسخ داد و باید نادرستی آن را گوشزد کرد و در انتظار پرسشی درست نشست.

بدرود.

برای بحث و بررسی به گفتگو دات کام بپیوندید.

پنجشنبه، مرداد ۱

جمهوری اسلامی مریض



ساختار بیمار نظام ولایت مطلقه



با درود؛

جمهوری اسلامی نظامی شخص محور است که بر پایه اتکا به ایدئولوژی دین، بر مردم حکمرانی می‏کند و در طول تاریخ کوتاه و خفت بار خود نشان داده است که کوچکترین احترامی به اصول پایه‏ی دموکراسی و لیبرالیسم نمی‏گذارد. سخنان سال گذشته‏ی آیت الله مصباح یزدی از مراجع با نفوذ و تندوروی نظام مبنی بر مورد نظر نبودن جمهوری در برپایی این نظام توسط آیت الله خمینی ملعون، مهر تاییدی بر این گفتار است. ایشان در نظر دارند به طور تئوریک، پایه‏های همین جمهوریت مریض و ناقص نظام را اکنون پس از سی سال سست و ناپابرجا کنند. نظر ایشان مبنی بر شرعی بودن حکومت اسلامی که حاکم آن جانشین امام زمان، مهدی موهوم است، نشانه‏ای خطرناک از خطر عقب گرد و بازگشت به اصول 14 قرن پیش دارد و باید به هر راه ممکن و با هر وسیله، جلوی چنین سخنانی گرفته شود. ما مردم نباید به آدمخواران و آدم کشان دین فروشی مانند او، خامنه‏ای، رفسنجانی، احمد خاتمی و ... پروانه دهیم چنین بی پروا از به تاراج بردن حقوق غیر قابل انکار ملت در برابر حکومت بهره ببرند. ولی در عین حال هم هوشیاریم که همین نظام آلوده و مریض کنونی هم عاری از اشکال و راه‏هایی برای بردن و خوردن حق مردم نیست.

در تالار گفتمان گفتگو دات کام، من چند وقت پیش جستاری گشودم که در آن به کمک دوستان، چارت سازمانی نظام ج.ا را بسازیم. در کنار این، یک نمودار دیگر هم ساخته شد که نام نمودار "فرآیند انتخاب و انتصاب" را بر آن نهادیم. این نمودار برای بررسی و تحلیل ساختار نظام تا حدودی مطلوب است و نکاتی را می‏توان از آن فهمید. از جمله مریض بودن این نظام و اینکه در پایه و اصل، این نظام اصلن دموکرات نیست تا اصلاح طلبان بخواهند به زور و با پاشنه کش، دموکرات بودن آن را جا بیاندازند.

در این نمودار دو دور مشاهده می‏شود که نشان از غلط بودن و ضد دموکراتیک بودن نظام دارد. یک دور اینست که رهبر با اختیارات عجیب و غیر قابل پذیرش خود، 6 تن از فقهای شورای نگهبان را بر می‏گزیند و آن‏ها هم بر کار انتخابات نظارت دارند و کاندیداها را دست چین می‏کنند تا در 3 مورد انتخابات غیر دموکراتیک، مانند مترسک رای بیاورند و به نظام خدمت کنند. یکی از این انتخابات، انتخابات مجلس خبرگان رهبری است. خود این مجلس بر رهبر و اعمال او نظارت دارد (البته تا به حال که چیزی جز تعارف و تعریف و تمجید چیزی از این مجلس فسیل پرور ندیدیم)، رهبر را انتخاب و یا عزل نمی‏کند (بخوانید می‏کند)، و رهبر مجددن فقهای شورای نگهبان را و این دور تا ابد ادامه دارد. نمودار زیر نشان دهنده‏ی این ادعاست، به مسیر قرمز نگاه کنید:


در دور دیگری که مشاهده می‏شود (فرتور زیر)، رهبر رییس قوه‏ی قضاییه را انتخاب می‏کند، وی 6 تن از حقوقدانان شورای نگهبان را به مجلس شورای اسلامی برای رای گیری معرفی می‏کند، مجلس شورای فرمایشی که خود قبلن از فیلتر شورای نگهبان و رهبری عبور کرده است، به این کاندیداها رای می‏دهد چرا که این کاندیداها با نظر رهبر انتخاب می‏شوند، خود این 6 تن در شورای نگهبان مجددن کاندیداهای مجلس خبرگان را می‏چینند و دوباره مجلس خبرگان، رهبر را کار ندارد! عجب نظام پیشرفته‏ای شد در سایه‏ی اصل مترقی ولایت فقیه.


ممکن است کسی بگوید خود رهبر برگزیده‏ی غیر مستقیم مردم است، ولی کدام برگزیده‏ای برای تمام عمر سر پست خود می‏ماند؟ یکی از اصول دموکراسی، مادام العمر نبودن پست‏هاست. یک شبهه دیگر می‏تواند اینگونه مطرح شود که رهبر تنها 6 تن از اعضای شورای نگهبان را بر می‏گزیند و 6 تن حقوقدانان را رییس قوه‏ی قضاییه انتخاب می‏کند. ولی این هم به نوعی انتخاب غیر مستقیم است، درست همانند انتخاب غیر مستقیم رهبر که ذوب شدگان در ولایت از آن پاسداری و طرفداری می‏کنند. تازه اوضاع وقتی بدتر می‏شود که بدانیم رییس قوه‏ی قضاییه برای معرفی این حقوقدانان، از رهبر هم چراغ سبز می‏گیرد! پس به نوعی می‏شود گفت کلیه‏ی 12 عضو شورای نگهبان انتخابی رهبر هستند.

اینست که این نظام مریض و بیمار است و هر کاریش بکنیم درست نمی‏شود مگر اینکه ساختار آن را به هم بریزیم و آن را از پایه ویران کنیم تا اثری ازش باقی نماند. این بیماری را کسانی که در سال 58 به پای صندوق رایرفتند تایید کردند و آنها هستند که باید جوابگوی بلای آمده بر سر ما باشند، ولی این سخنان این چنین فایده‏ای ندارد. ما خودمانیم که باید این نظام را سرنگون کنیم؛ آن هم نه بوسیله‏ی شعار و اعتصاب و انقلاب مخملی و این دست بچه بازی‏ها. تنها بوسیله‏ی جنگ و دعوای خیابانی و درگیری و خونریزی و گلوله در کردن. در آینده درباره‏ی این موضوع مطلبی خواهم نوشت.

بدرود.

برای بحث وبررسی به گفتگو دات کام بپیوندید


شنبه، تیر ۲۰

فیلتر شکن



دانلود فیلتر شکن


با درود


این روزها که همه‏جا ف‏ی‏ل‏ت‏ر است و تنها سایت‏های دوست و یار دولت و رژیم وحشی آخوندی باز هستند، بی خبری و بی اطلاعی از اوضاع پدر در می‏آورد. برای جلوگیری از این امر و با قصد قربت، ف‏ی‏ل‏ت‏ر شکن جدید اولترا سرف را برای دانلود قرار می‏دهم تا از این راه بار دیگر مشت محکمی به دهان لرزان و شل و ول رژِیم آخوندی زده شود. لینک دانلود در زیر آمده است

بدرود

جمعه، تیر ۵

رژیم وحشی



اسلام‏ سیاسی

با درود؛

درود بر شرف و شجاعت ندا. ندا آقا سلطان دوست و هموطن گرامی ما که در خیابانهای اسلام ناب محمدی هدف گلوله‏ی سربازان گمنام امام زمان قرار گرفت. اسلام اگر با سیاست آمیخته شود نتیجه‏اش همان چیزی است که 30 سال امثال من گفتند و باور نشد ولی در نهایت به توسط خود دکانداران دینی در مناظره‏های تلویزیونی فاش شد.
حتمن تا کنون فیلم گلوله خوردن ندا را دیده‏اید ولی اگر نه، می‏توانید از این لینک (برداشته از وبلاگ مسعود عزیز) دانلود کنید. این است اسلام ناب محمدی عزیز که دلش برای مردم حکومتش می‏تپد. اسلامی که تاب و تحمل در خیابان ماندن عده‏ای را ندارد و با کمترین شعار و داد و بیدادی چپ می‏کند. لذا برای پیش گیری از این چپ شدگی، نیازمند به عده‏ای بی وطن خود باخته است تا برای او آدم بکشند.

ندای زیبا و شجاع من، آسوده بخواب که راهت رهرو دارد، انتقام خون سرخ تو از این دیو صفتان و ماربدوشان ضحاک صفت گرفته خواهد شد.




این اسلام عین اسلام محمدی صدر تاریخ خود است که همه‏ی خالفان را تار و مار می‏کرد. اسلامی که در یک روز یک قبیله‏ی از یهودیان یثرب را نابود کرد و زنان و اموال آنان را بالا کشید. فکر می‏کنید این رژیم اگر کارد به استخوانش برسد با همان عمال خودش این کار را نمی‏کند؟ اگر شما خواننده‏ی این خطوط، پایبند به رژیم و تئوری کثیفش یعنی انقلاب اسلامی هستید، تا دیر نشده خود را از بند این مار هزار خط برهانید و در مسیر دوستان و هموطنان لخت و دست خالی در خیابان قرار بگیرید. این رژیم برای بقا حتا شما را هم لت و پار خواهد کرد. خود را در تاریخ منفور نکنید و نام خود را جاودانه سازید.




هموطنان سپاهی و بسیجی و پلیس، یار مردمتان باشید، تاریخ نشان داده است که ظالم همواره به قعر دریای نفرت و خفت کشیده خواهد شد. تاریخ نشان داده است که این انسانهای خائن و جنایتکار روزی از بین می‏روند و جای خود را به عدل و اراده‏ی مثبت و اندیشه‏ی برتر خواهند داد. ضحاک زمانه، آیت الله خامنه‏ای را تنها بگذارید و به مردم بپیوندید.در ایران زمین، فریدون‏ها هستند تا خواب را از چشمان ضحاک بگیرند


منم پور آن نیک بخت آبتین
که بگرفت ضحاک ز ایران زمین

بکشتش به زاری و من کینه جوی
نهادم سوی تخت ضحاک روی
درود بر شرف همه‏ی مردمان آزاده و انسان دوست.


دوشنبه، خرداد ۴

بی خدایان

بی خدایان

با درود؛

دوست خوب و دانای من ناباور یک کار ارزشمند و قابل تقدیر انجام دادند که در این پست آن را معرفی می‏کنم. یک ویدئوی جالب و دیدنی از مشاهیری که نسبت به خدا باورند نیستند.

البته هدف از ارائه‏ی این ویدئو این نیست که به شما نشان دهیم که چون این عده بیخدا هستند، پس بیخدایی عقلانی و درست است. خیر. هیچ شخصی مرجع خداباوری نیست. هدف و انگیزه اینست که نخست، برخی گفته‏های خداباوران به خصوص شیعیان (که دست شیطان را در دروغ بسته‏اند) را درباره‏ی باورمندی و ایمان بعضی از بزرگان پوچ سازیم؛ دُیم نشان دهیم بیخدایی برابر با بی اخلاقی و ضد اخلاقی بودن نیست چرا که بسیاری از این بزرگان از همه‏ی آخوندها روی هم بیشتر به بشر خدمت کرده‏اند و درستی از خود نشان داده‏اند - چیزی که خلاف آن در جامعه‏ی امروز ما جا افتاده است و به سبب تبلیغات وسیع آخوندی و دستگاه دروغ پران آن بیخدایان و بی دینان را مشتی بی هدفِ بی اخلاق نشان می‏دهند - ؛ سیُم نشان دهیم که بیخدایی و بی دینی به وارون باور بیشتر مردم، از روی احساسات و بی اطلاعی نیست. شما برای رسیدن به اینجا ناچارید مطالعه‏ی بسیار داشته باشید، در حوزه‏ی دین، فلسفه‏ی دین، فلسفه‏ی شرق، و خیلی چیزها و سپس برسید به اینکه دین بیخود است و تازه شروع کنید به مطالعه درباره‏ی فلاسفه‏ی بیخدا و فلسفه‏ی آنها.

جا دارد یکبار دیگر از تلاش دوست خوبم ناباور در این باره سپاسگزاری کنم و دست ایشان را از دور بفشارم.

از دیدن ویدئو لذت ببرید.


لینک: http://www.youtube.com/watch?v=ZQfMbkCZSBI
بدرود


فعالیت در توییتر

بازار وبلاگ نویسی مانند گذشته دیگر داغ نیست. کسانی که وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی میکردند امروز بیشتر در توییتر فعال هستند. من هم برای کمک و ا...