سه‌شنبه، آبان ۱۴

برهان علیت



رد برهان علیت
(اشکالات برهان علیت)
با درود؛
پیشتر گفتیم که براهین اثبات وجود خدا همگی دارای شبهات و ابهامات متعددند و بارها رد شده اند. از بین همه آنها دو برهان نظم و علیت مهمترین و عمده ترین آنها هستند. در این مطلب قصد دارم رد برهان علیت را ارائه دهم. اصل مطلب را به صورت علمی تر اما با شرح و تفصیل کمتر می توانید در تارنمای زندیق مطالعه کنید.
برهان علیت یکی از قدیمی ترین براهین است که در شکل خلاصه و کلاسیک زیر مصطلح است:
هر پدیده معلولی ست که علتی دارد و بدون علت شدنی و ممکن نیست، چون تسلسل علل ممکن نیست پس باید علت نخستینی وجود داشته باشد. این علت نخستین خدا است.
این برهان به شکل کاملا غیر منطقی نتیجه میگیرد که علت نخستین حتما خداست! اصلا به فرض که کل برهان درست باشد. از کجا معلوم که این خدا همان خدای ادیان و کتاب های دینی و ریشداران دین فروش است؟ از کجا معلوم با آن عظمت و جلال و شکوه(که حتمن دارد که توانسته نخستین علت باشد) انسان ها را تنها به خاطر نماز نخواندن یا باور نداشتن به خود، دچار عذاب همیشگی کند؟ می دانیم که خدایی که در فلسفه و عرفان وجود دارد، بی نهایت با خدای ادیان متفاوت است؛ برگردیم به اصل موضوع.
برهان علیت به طور مفصل تر می گوید:
1-علیت جهانشمول است(هر معلولی علتی دارد)؛
2-در میان پدیده ها وابستگی علّی وجود دارد؛
3-تسلسل علل ممکن نیست؛
4-لذا باید نخستین علتی باشد که آن خداست.
برویم به سراغ مقدمات برهان؛ چرا علیت جهانشمول است؟ چه دلیلی داریم؟ آیا ما کل جهان را بررسی کرده ایم که این مطلب را برداشت کنیم؟ تذکر اینکه علیت در قرنها پیش ارائه شده و امروزه در "فیزیک ریز" و در ابعاد اتم و الکترون پدیده هایی را می توانیم نام ببریم که فاقد علت هستند. پس چیز یا چیزهایی وجود دارند که بدون علت باشند.
از آنجمله جهان است که بدون علت است. اما خداباور قبول نمی کند و می گوید چطور می شود جهان بدون علت باشد؟ بسیار خب، پس به سوال اساسی ما جواب بدهد و بگوید که: علت خدا چیست؟
اگر خدا دارای علت باشد پذیرفته نیست چرا که هم از خدایی خود برکنار می شود و هم علت او هم باید علتی داشته باشد و علت علت او نیز همچنین و مجددا تسلسل بوجود می آید؛ اما این برهان برای فرار از تسلسل به خدا پناه آورده است.





اما اگر خدا بی علت باشد باز هم پذیرفته نیست؛ چرا که یکی از مقدمات برهان که باعث شد به ایده خدا برسیم جهانشمول بودن علیت بود. یعنی همه چیز شامل علیت می شود. اگر قرار باشد حتی یک چیز رابطه علیت را نقض کند، باعث می شود کل برهان نقض شود. یعنی چیز یا چیزهایی وجود دارند که بدون علت هستند. لذا اصلا تسلسل علل بوجود نمی آید تا بخواهیم برای باز کردن این گره کور، به خدا پناه ببریم.
اگر من بگویم جهان علتی ندارد با اعتراض خداباور روبرو می شوم که می گوید علتش خداست اما خدا علتی ندارد! پس فرق گفته من و او چیست؟ ما هر دو یک چیز می گوییم. اما منظور من کجا و منظور او کجا!
تصور جهانی بی علت برای همه ما دشوار است. اما ظاهرا این تنها ایده و فکر درست است. ما علیت را از روی پدیده های روزمره و عینی برداشت کرده ایم، اما همانطور که گفتم در فیزیک ریز و اتمی، پدیده های فاقد علت زیادند.
جوابی برای این سوال که جهان چطور بی علت است نداریم. اما خدا هم درمان این درد بزرگ نیست. هم به دلایلی که گفته شد و هم به این دلیل که دلایل محکم و مستدل دیگری در باب اثبات وجود خدا نداریم. یعنی خدا قبلا بر ما ثابت نشده است تا بخواهیم در این مشکل نیز به او متوسل شویم. نمی دانیم. خیلی چیزها هست که نمی دانیم. اما این باعث نمی شود در شرایط نادانی، فرض را بر وجود خدا، آنهم خدایی بسیار انتقام گیرنده، صاحب جهنم و بهشت، تشنه نماز و ستایش بگذاریم.
نتیجه اینکه علیت نمی تواند جهانشمول باشد. یا دست کم بدون پذیرفتن تسلسل نمی تواند. اما در هر دو حال راه به سوی خدا نمی بریم. اگر علیت جهانشمول نباشد، همانطور که گفته شد جهان می تواند فاقد علت باشد. اگر تسلسل ممکن باشد اصلا خدایی در کار نخواهد بود.
در نهایت خداباور ممکن است بگوید که جهان نمی تواند بدون علت باشد اما خدا می تواند! ولی چرا؟ چه خصوصیتی باعث این تفاوت شده است؟ حتما می گوید جهان مادی ست و خدا غیر مادی! اما در هیچ کجای این برهان از مادی یا غیر مادی بودن علت یا معلول صحبت نشده است. اگر بنا به ادعا باشد من نیز می گویم که ماده می تواند بدون علت باشد اما غیر ماده نه! اصلا به فرض درست بودن این ادعا، چطور شده است که ماده از غیر ماده بوجود آمده؟ آیا غیر ماده علت ماده شده است؟
ممکن است خدا باور بگوید چون خدا بسیط است و نیاز به علتی برای جمع شدن اعضایش ندارد می تواند فاقد علت باشد. گذشته از این سوال که چطور چیزی بسیط دارای شعور و خرد و توانایی و اراده و غیره است برای پدید آوردن جهان؛ می گوییم که برخی عوامل ابتدایی این جهان بسیط بوده اند و آغازگر زنجیره علل! ممکن است خداباور بگوید خیر، ماده نمی تواند بسیط باشد. اما چرا؟ چه دلیلی دارید؟ هیچ پاسخی دریافت نمی شود و بحث خاتمه می یابد.
ملاحظه می کنید که برهان علیت دچار تناقضات منطقی آشکار و در برخی جاها برداشت سنتی و غلط از علیت و مشکل تحلیل موضعی است. دیدگاه انسان در طول تاریخ از علیت بسیار متحول شده است. بیان کلاسیکی که می گفت پدیده های مشابه علت های مشابه دارند امروزه اشتباه و نادرست است.
به طور خلاصه:

برهان علیت سعی میکند برای فرار از تسلسل خود بوجود آورده و البته غلط (چرا که می دانیم برخی پدیده ها بی علتند) به خدا پناه بیاورد. اما با تحلیلی دقیقتر و موشکافانه تر متوجه می شویم که ایده خدا نیز راه چاره نیست. دوستان خداباور ممکن است بیان کنند که با توجه به ادعای خود من، بعضی چیزها بی علتند و خدا نیز در زمره آنان است. ولی در متن توضیح دادم که اگر چیزهایی فاقد علت باشند در ابتدا: نیازی به رسیدن به خدا نداریم چون تسلسلی بوجود نمی آید. از دیدگاه دیگری می شود گفت خدا علت همه چیز یا علت العلل نخواهد بود و بعضی پدیده ها از علتی به جز خدا آغاز شده اند که قابل قبول نیست؛ در دوم: جهان می تواند یکی از چیزهای بی علت باشد تا خدا نخواهد وجود داشته باشد.

*****
در این زمینه، نوشتار ناباور را بخوانید.


در پیام بعدی رد برهان نظم را نگارش خواهم کرد.

خرد نگهدارتان باد.


برای بحث و بررسی به گفتگو دات کام بپیوندید.

یکشنبه، آبان ۱۲

خداشناسی



وجود یا عدم وجود خدا
با درود؛

تا به حال شنیده ایم که خدا وجود دارد. همه جا هست. همه کار می کند. همه چیز می داند. مهربان ترین است و ... . ما خدا را نه دیده ایم و نه با او یک فنجان چای خورده ایم. ذاتا هم بدون علم به او به دنیا می آییم. ما ذاتا بی خدا و بی دین هستیم. این جامعه و محیط ماست که ما را خدا شناس و دین جو می کند. همانطور که در جوامع بی دین یا بی خدا، فرد از کودکی برداشت و ذهنیتی از خدا ندارد.

اما دلیل ما برای خداجویی چیست؟ به چه دلیل می گوییم خدایی هست و ما را خلق کرده؟ حتما باید دلیلی بر این ادعا و عقیده وجود داشته باشد. بسیار خب. در این وبلاگ در فضایی دوستانه و با احترام به تبادل این عقاید و افکار می پردازیم.

اولا این نکته قابل تذکر است که زحمت اثبات را می بایست خداباور بکشد. یعنی خداباور می بایست برای ادعا و سخن خود دلیل و مدرکی خرد پسند و محکمه پسند آورد، نه خدا ناباور. چرا که عدم، واضح است مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. مثلا فرض کنید کسی ادعای وجود آدم مریخی یا اسب پرنده یا قالی سخن گو را دارد. این اثبات باید با براهین و ادله خود او انجام پذیرد که چنین چیزهایی هستند، نه اینکه مایی که می گوییم چنین چیزهایی نیستند آنرا ثابت کنیم.

در رابطه با کیستی و چیستی خداوند همین مطلب درست است. ما چرا می گوییم خدا وجود ندارد و شما خداباوران اشتباه می کنید؟ دلیل ما چیست؟ برهان ما چیست؟ البته دلیل و برهان هم داریم اما برای آن کسانی که ایمان و باور را کنار بگذارند و با خرد سالم خود به قضیه نگاه کنند. همین جا می گوییم که اگر شما از آن دسته هستید که نمی توانید بر روی اعتقادات چند ساله خود پا بگذارید یا دوست دارید که خدا وجود داشته باشد! از خواندن این مطالب دست بردارید. اما این را بدانید که ادعای شما تا وقتی شخصی و مختص به شماست، هر چیزی می تواند باشد. اما همینکه با تنها یک نفر دیگر در میان گذاشته شود عمومی شده و شما باید ادله و اثباتی برای آن داشته باشید.

برگردیم به اصل موضوع؛ ما به خدا اعتقاد نداریم زیرا نخست دلایل معتبر و محکمی مبنی بر وجود او قابل ارائه نیست؛ و گذشته از آن دلایل محکم و معتبری مبنی بر عدم وجود خدا قابل ارائه است.
تا بخش اول این حق را به خرد می دهد که بگوید ممکن است خدایی باشد اما ما نمی دانیم. چرا که فقط دلیلی بر اثبات او نداریم. اما بخش دوم می گوید خداوند حتما نیست. بسیار دلایل و نکات جالب و خواندنی هستند.

حتما الان با خود می گویید پس اینهمه دلیل که ما می دانیم و به ما گفته اند چیست؟ برهان های نظم، علیت، ترجیح هستی، پرستش، فطرت و غیره چه می شوند؟ در پاسخ عرض می شود که اینها همه از درجه اعتبار بی بهره اند و همه آن ها را می شود نقض کرد.

براهین دو دسته اند، شهودی(قلبی) و عقلی(علمی). دسته اول از درجه اعتبار پایین تری نسبت به دومی برخوردار هستند و ملاک ما بیشتر دسته دوم است. در هر دو دسته براهین قوی و محکمی بر عدم وجود خدا هست که در آینده به آنها خواهیم پرداخت.

خداوند همانطور که گفته شد دارای اثبات های عدم وجود نیز هست. از آن دسته، تناقضاتی ست که در تعریف خدا وجود دارد. ما خدا را با صفاتی می شناسیم که دین به ما ارائه کرده است. در دین اسلام نیز خدا صفاتی دارد که در ادیان دیگر آورده نشده. گذشته از آن خدا به دلیل خدایی خود، باید دارای صفاتی باشد که لازمه وجود اوست و در همه ادیان هست، از قبیل دانا به همه چیز، حاضر در همه جا، توانا به همه کار و غیره. در بین همین صفات تناقضاتی هست که نشان می دهد هرگز دو صفت ازین دست نمی توانند با هم در یک موجود جمع شوند.

غیر از این تناقضات، دلایل عمده دیگری نیز هست که نشان دهد خداوند ممکن نیست وجود داشته باشد. از قبیل اینکه دانستن همه چیز ممکن نیست و غیره.

مقدمه ای از بحث های خداشناسی که در آینده قرار است گفته شود آوردم اما همیشه پس از اینها سوالاتی تکراری پرسیده می شود از قبیل اینکه پس ایده خدا چطور بوجود آمده؟ یا دنیا و انسان را که خلق کرده است یا پس از مرگ چه می شویم؟ به اینها پاسخ خواهیم داد اما در مورد اولی چون بی ارتباط نیست توضیح کوتاهی داده شود و آن اینکه:


خدا زاییده ذهن بشراست. وقتی انسان دلیل بسیاری از اتفاقات را نمی دانست آنها را به موجود یا موجودات ناشناخته منسوب می کرد و عدم دانایی خود را نادیده می گرفت. جالب است که در گذشته های دور حتی زلزله و آتشفشان و رعد و برق را نیز از خدا می دانستند(چه بسا کسانی هم اکنون نیز اینگونه هستند، بخصوص در جمهوری عقب افتاده اسلامی) و خدایان متعدد کارها و امور متعدد را به عهده می گرفتند! این مرحله مرحله کشف خدا بود که بشر نادان هزاران سال پیش پایه گذار آن بود.
در مرحله بعد با بالا رفتن تدریجی دانش، انسان متوجه بسیاری اتفاقات شد که علتی زمینی و مادی و نه فرازمینی و خدایی دارند. در اینجا خدا دست از کارهای این چنین کشید و کم کم از روی زمین که به شکل سنگ و چوب و حیوان در آن زندگی میکرد به هوا رفت و در آسمان مستقر شد و روی به اموری آورد که قبلا انجام نمی داد و بسیار بسیار پیچیده شد. این مرحله مرحله تصعید خدا است که با ظهور ادیان مختلف نیز همراه است. حال دیگر خدا با زلزله و رعد و برق کاری ندارد و کارهایی مثل دمیدن روح و حساب کتاب اعمال و سر و کله زدن با فرشته ها و حتی در برخی موارد تعیین کردن نتیجه یک بازی فوتبال! رابه عهده دارد.


این مختصری از پیدایش و خلقت خدا توسط انسان بود. بله خدا را انسان آفرید. انسان بی قانون و نادان گذشته های دور با خلقت خدا خیلی چیزها به دست می آورد، اما انسان متمدن و دانا و قانون مدار امروز دیگر نیازی به این عقاید کهنه و بی سر و ته و بی دلیل ندارد و خردش او را کافی ست.






امروزی هست که ما به اعتقادات و عقاید اجداد خود می خندیم، فردایی هم خواهد آمد که نوادگان ما همین کار را خواهند کرد. تصور کنید نوه 10 ام شما به شما به خاطر اینکه خدا را باور داشتید می خندد. او می گوید عدم وجود خدا کاملا واضح و آشکار است پس چطور نیاکان ما به خدا اعتقاد داشتند؟ همانطور که الان اگر او را داخل جامعه ای خداباور ببریم احتمالا خداباوران درجه یک و متعصب، به طمع بهشت او را سر به نیست می کنند؛ اگر همین خدا باور متعصب را به 7000 سال پیش بازگردانیم و او به نیاکانش بگوید نه، خدای من چوب و سنگ نیست، خداباوران متعصب آن عصر او را سر به نیست می کنند!

خدای هر عصر، و جالبتر از آن، هر کس با دیگری فرق دارد. همین الان با اولین کسی که میبینید راجع به خدا حرف بزنید. متوجه می شوید که خدای او با شما در جاهایی فرق دارد. یکی می گوید خدا نهایتا همه را می بخشد به جز قاتلان را. یکی می گوید خدا عده کمی را می بخشد و به بهشت می فرستد و آنها پاک ترین مردمان هستند. یکی می گوید اصلا خدا کاری به این مسائل ندارد، بشر را خلق کرده و رفته پی کارش و بشر خودش گلیمش را از آب می کشد!!! خدای همه با هم فرق دارد. دقیقا به دلیل اینکه: خدا زاییده ذهن بشر است و مخلوق او.

در آینده به سراغ براهین خداشناسی می رویم.

خرد نگهدارتان؛

دوشنبه، آبان ۶

سرکوب یا پرورش؟ مساله کدام است؟



سرکوب یا پرورش خِرد


با درود؛

تصور می کنم پیرامون بحث خردگرایی و ایمان ستیزی نکته ای را باید توضیح بدهم .

چنانچه پیشتر ذکر کردیم و بحثش رفت، ندای درون یا ندای دل یا ندای قلب(یا هر نامی که برایش می گذارید) منبع و منشایی موهوم و غیر قابل اتکا دارد و لذا مدرکی محکمه پسند و خرد پسند نخواهد بود.

در نظر داشته باشید که ممکن است ندای درون هر کس، برای خودش محترم و قابل اتکا و موثق باشد(کما اینکه هست) ما این ایده و عقیده را محترم و شایسته می دانیم؛ اما شما هرگز نمی توانید این ندای خود را برای دیگران نیز جا بیاندازید و اثبات کنید. دقیقا بر خلاف نظر و ایده خرد(یا همان عقل در عربی) که آن را می شود با دادن آمار و تحلیل های درست به دیگران نیز توضیح و تعمیم داد.
در واقع معتقدیم که ندای درون یک آشنا و همراه شخصی و فردی ست و برای هر کس منحصر به فرد است.

منظورمان از آوردن این مقدمه و گفتمان تنها این است که بگوییم در مباحث و گفتمان های حول خردگرایی هرگز از ندای درون، حس ششم، دانایی از غیب یا از این قبیل، که به تعبیری همه را می شود یک جریان اما با اسامی مختلف دانست، استفاده نمی شود. اما این منظور را با کمی شرح و تفصیل بیان کردیم تا علت آن بهتر یافته شود.

اما برویم سراغ بحث اصلی و متن این پیام(پست)؛

همیشه در زندگی سوالاتی برای ما پیش آمده که جرقه ای در ذهنمان گذارده و ما را به سویی برده اند. منظور من بیشتر سوالات و شبهاتی ست که از خطوط قرمز عبور می کنند. حتما برای همه پیش آمده. این ذات آدمی ست. چه عیبی دارد؟ اگر این ویژگی درون انسان وجود دارد پس باید از آن استفاده کرد. سرکوب و نکوهش آن به هر دلیلی که باشد غیر قابل قبول و نامحترم است. چه چیز بهتر از خرد می تواند کمک آدمی باشد؟ اگر می گویید دین، باید این را تذکر دهم که دین خود نیز ادعای خردورزی و خرد باوری دارد. چاره ای جز باور و اتکا به خرد نیست. پس، از هر تراوش و فعل و حرکت آن باید استفاده کرد و سود جست.

برای من که کودک بودم سوال پیرامون چیستی و کیستی خداوند بسیار پیش آمده اما به شکل کودکانه و با تصورات همان دوران. اما کمی بزرگ تر شدم و دانستم که "فکر درباره خداوند انسان را به دیوانگی می کشاند!" و یا اینکه "خداوند را باید قلبا و شهودا باور داشت."

اما چرا؟ خدایی که خداست و خالق کائنات، بی دلیل و بی برهان و به اصطلاح چراغ خاموش شروع کرده و ادامه می دهد؟

سوالات برخواسته از خرد آدمی را چه جوابی ست؟ سوالات بی پاسخ برای من بسیار بوده اند. از قبیل: خدا کی بوجود آمد؟ چرا آمد؟ چرا خلق کرد؟ کی خلق کرد؟ چرا زودتر این تصمیم را نگرفت؟ اصلا در کجا بوجود آمد؟ در نیستی؟ در هیچ؟ چگونه؟ عاملش چه بود؟ و بسیاری از این قبیل. سوالات ذهن شما چیست؟

شاید خطوط متعدد قرمز، آمده از هر منبعی، چه دین، چه جهان بینی، چه فلسفه(البته از نوع غلط و ناقصش) و غیره، این مجال را نداده اند که بشود دامنه این سوالات و پرسش های به حق را گسترده تر کرد و به دانایی در رابطه با موضوع پرسش رسید.

بیایید این خطوط را پاک کنیم. چرا باید جلوی ذات پیشرونده ی آدمی گرفته شود و به بهانه هایی جلوی تعالی و ترقی را گرفت؟ آیا فکر کردن و برهان ساختن و یافتن و ازین دست موارد، جز ترقی ست؟
به پیشنهاد بنده همین الان اولین سوال پررنگ و برجسته تان را به یاد آورید، بیشتر راجع به آن فکر کنید، سعی کنید جوابش را خودتان بدهید و نهایتا به دنبال جواب صاحب نظران باشید. البته اگر سوالات خودتان را با ما به اشتراک بگذارید استفاده می کنیم.

خطوط را رد کنید. خط برای آدمی بی معناست. آدمی که ادعای اشرفیت دارد و اینکه روزگاری سوگلی خداوند بوده و مجددا خواهد شد. در راه ترقی و پیشرفت هیچ مرزی وجود ندارد. به اعتقاد شخصی بنده، هر آنچه به ذهن خطور می کند، اجازه ی خطور و گسترش و کند و کاو دارد.

در پیام های آینده بیشتر گفت و گو خواهیم کرد.


مبحث را با بیتی از حافظ که مرتبط با خردگرایی ست خاتمه می دهم. بدرود؛
پیر مغان حکایت معقول می کند
معذورم ار محال تو باور نمی کنم

یکشنبه، مهر ۲۸

پست نخست



نخست
با درود؛

تمایل دارم در نخستین مطلب پیرامون عنوان تارنما و علت این نام گذاری توضیح دهم تا پرسشی از این بابت بی پاسخ نماند.

خردگرایی و ایمان ستیزی؛

خرد چیست؟ چرا گرایش به خرد؟


خرد ذات سالم، عقل سلیم، دانش خالص و وجدان آری از پلیدی هر انسان است. خرد را در عربی با عقل معادل می کنند. بالاترین داشته و نقطه اتکای هر انسانی در واقع خرد اوست. خرد، دوست نخستین و بهترین (گاها وشاید معمولا فراموش شده) هر انسانی ست که از بدو تولد در وجودش باقی است. راه را از بیراه مشخص میکند و تمایل به پلیدی و پلشتی را سرکوب میکند. در مواقع گرفتاری و دردسر ناخود آگاه به کمک انسان می آید و با تحلیل شرایط سعی میکند بهترین چاره را برگزیند. توجه بفرمایید که بهترین را. در واقع خرد مهندس دستگاه زیست هر بشر است و اگر دستور یا تصمیمی از فیلتر خرد عبور کند و مقبول شود، می شود گفت که مهندسی با توجه به داده ها و دانش هایش آن دستور را پذیرفته یا صادر کرده و عدم توجه به آن عواقبی در بر دارد.

حتما برای شما خواننده گرامی هم چنین وضعی پیش آمده است که بخواهید بهترین راه را برگزینید و به نتیجه ای میرسید اما گاها متوجه یک ندای درونی میشوید که راهی جز راه خرد را به شما پیشنهاد می کند و می مانید که کدام درست است. این ندای درونی چیزی ست که از آن به دل یا قلب تعبیر می شود و همه با آن آشنا هستیم. همانند اینکه یک کارفرما در برابر راه حلی قرار بگیرد که یک دوست قدیمی و خوب اما بی دانش یا کم دانش تر از یک مهندس ارائه داده است. تکلیف چیست؟ خودتان پاسخ دهید.

شاید بتوان راه دوم را برگزید چرا که می شود گفت که ما به دل و درون خود ایمان داریم (کارفرما به دوست قدیمی خود ایمان دارد) و میدانیم که خیر ما را می خواهد. اما این دلیل نمی شود که آن مسیر بهتر از مسیری باشد که خرد انتخاب کرده است. خرد ابزار و دانشی دارد که آن یکی ندارد.

اگر بخواهید به راه دوم بروید ناچار باید به حرف دوست دوم ایمان داشته باشید و بدون دلیل و مدرک آن را قبول کنید. اصلا دیگر چه نیازی به دلیل و مدرک دارید؟ اینها برای کسانی ست که خرد را برگزینند و لذا بخواهند با مقایسه و تحلیل ادله و مدارک آنرا رد یا قبول کنند. هم از این جهت و هم از جهتی که اگر بنا باشد دوست شما با دلیل و برهان از راه حل خود دفاع کند، یعنی شما با یک واسطه باز هم از خرد(منتها خرد فرد دیگری) استفاده کرده اید. در صورتی که راه دوم در مثال ما راهی ست عاری از خرد گرایی.

پیرامون ایمان می شود این مثل را تعمیم داد. چرا که ایمان راه را بر هر پرسش و پاسخ و برهان آوردن و تجزیه و تحلیل و عموما هر کاری که مختص خرد باشد می بندد. شما اگر به کسی یا چیزی ایمان آورید دیگر مساله تمام است و نیازی به مطالعه و تحقیق بیشتر نیست. اگر بود دیگر واژه ایمان بی معنی می بود. پس در آن صورت به جای ایمان می گفتند تحقیق، مقایسه، تحلیل و ازین دست لغات.

بسیار معقول است اگر بگوییم که انسان ایمان گرا (شاید کسی مثل خودمان) کسی ست که خرد را به طرفی انداخته و اجازه فعالیت را به این مهندس با دانش و کمالات نمی دهد. در صورتی که انسان خرد گرا ایمان را به طرفی انداخته و می گوید نمی توانم قبول کنم راه حل مساله ای یا صرفا وجود مساله ای را که برای من در دستگاه خردم ثابت نشده و آنرا از فیلتر خرد خود عبور نداده ام.

به نظر جالب و درست هم می آید. چرا که اگر چیزی، کسی، واقعه ای، رویدادی تاریخی و اصولا هر پیشامدی در این جهان بخواهد درست و شدنی(حقیقی) باشد می باید یا قابل ادراک با یکی از حواس پنج گانه بشری و یا قابل اثبات با علوم و مباحث نظری و فلسفی باشد تا ازین طریق برهانی مستدل و محکم برای خرد خود یافته باشیم تا آن را مجاب کنیم که حال با دانستن این حقیقت راهت را ادامه بده.
پس بیایید در ایمان را گل بگیریم و عرصه را برای فعالیت هرچه بیشتر خرد محیا کنیم. ممکن است بسیاری از ما از این تصمیم واهمه داشته باشیم. اما جای ترس و نگرانی نیست. چراکه اگر چیزی هست که ما به او ایمان داریم پس اینک با خردگرایی و ادله آن را قبول داریم(و نه ایمان). اما اگر آن موضوع حقیقت نداشته باشد در واقع ما به چیزی پوچ و بی محتوا ایمان داریم و جای خوشحالی و مسرت است که جلوی این حرکت کژ و اشتباه را گرفته ایم. شاید هم به این نتیجه برسیم که بعضی از باورها و اعتقاداتمان نیاز به اصلاح و مرمت دارند.

تا مطلب بعدی خرد نگهدارتان؛

فعالیت در توییتر

بازار وبلاگ نویسی مانند گذشته دیگر داغ نیست. کسانی که وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی میکردند امروز بیشتر در توییتر فعال هستند. من هم برای کمک و ا...