جمعه، دی ۱۳

روح، بخش دوم


بخش دوم از "مساله روح"



در ادامه تناقضات روح اشاره می کنم به نظر چند فیلسوف و محقق باورمند.

ابونصر محمد فارابی معتقد است که" روح از جوهری آگاه به امور است که در عالم ملکوت بوده و در آن عالم شکل دارد ولی زمان و مکان ندارد". این جوهر آگاه به امور، تا چه حد آگاهی دارد؟ آیا به همه چیز آگاهی دارد؟ در آنصورت خداست. وی چطور به این نتیجه رسیده است که روح آگاه به همه چیز است؟ در ادامه می گوید در آن عالم شکل دارد اما زمان و مکان ندارد! چطور چیزی که شکل دارد مکان ندارد؟ شکل یعنی چه؟ آیا مختصات مکانی آن، شکل نیست؟

شیخ مفید می گوید: "روح جسم لطیف و شفافی مانند هواست که در بدن سیر می کند"(اسرار روح و شگفتی های خلقت، لطف الله بهجو) پس روح جسم است. لطیف هم هست. شفاف هم هست. در بدن هم سیر می کند. آنگاه چطور غیر مادی ست؟ چطور در اینجا مکان دارد و جسم است(جسم زمان هم دارد) اما در گفتار فارابی فاقد مکان و زمان است؟ این در حالی ست که علامه طباطبایی می گوید: "روح آدمی موجودی ست مجرد، ماورای بدن و احکامی دارد غیر از احکام بدن و هر مرکب جسمانی دیگر."(تفسیر المیزان، ج1)

ابن رشد از فلاسفه اسلامی می گوید: "ما روح و بسیاری از چیزها را درک می کنیم اما اندازه آنها را نمی دانیم و کاش حد و اندازه وجود آن را درک می کردیم."

ملا احمد نراقی نیز معتقد است: "روح چون از جنس مجردات است، به حقیقت او رسیدن و او را به کُنه شناختن در این عالم میسر نیست."

روشن است که این دوگانه گویی ها و ندانم گویی ها در گفتار باورمندان به روح ناشی از نادانی در رابطه با چیزی است که سعی در اثبات آن دارند. هر کدام نظر خود را می گویند و دلیل و مدرک روشنی هم بر آن ندارند. برداشت خود را از یک موجود خیالی و افسانه ای به شکلی کودکانه و ناشیانه بیان می کنند. آیا گفته چند آخوند و ملای به ظاهر دانشمند از چیزی که در آخر می گویند نمی شود آن را درک کرد، دلیل خوبی برای باور به آن چیز است؟ کمی بیشتر فکر کنید.

آیت الله خمینی بیان می کند که چون یک طرف از یک جسم نسبت به طرف دیگرش محجوب است و انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاهی دارند، "پس در انسان و حیوان چیزی هست که فوق ماده است و از عالم ماده جداست و با مردن نمی میرد".(ر ک معاد، خمینی)

این گفته نیاز به تحلیل چندانی ندارد. چرا که بسیار سطحی و بی معنی ست و از همان ابتدا تکلیفش روشن است. اما سوالی که مطرح است این اینست که ایشان چطور می دانند حیوان هم از اطراف خود آگاهی دارد!؟ بعلاوه آیا این آگاهی همان ثبت تصاویر و موجودات در ذهن جاندار نیست؟ آیا منظور او از آگاهی به اطراف همان است که مثلا کسی از پشت سر در حال نزدیک شدن باشد و فرد مذکور بفهمد؟ در این مورد بیش از این وقتتان را نمی گیرم.

ابن سینا در "النفس من کتاب الشفا" می گوید: "ما اجسامی را میبینیم که تغذیه و تولید مثل و حرکت و اراده دارند و این امور برای این اجسام از جهت جسم بودنشان نیست. پس باید در ذات این اجسام مبادی غیر از جسمیت آنها برای این کارها باشد تا این کارها از آنها صادر بشود، مبادی آنچه مبدا کارهایی ست که پیوسته بر یک نهج واقع نمی شود و از روی اراده است آن را نفس(روح) می نامیم".

برهان خوبی است. اما مقدمات آن نیاز به اثبات دارد. یکی از این مقدمات اینست که ادعا شده است که کارهای مذکور از جهت جسم بودنشان نیست! اگر این مساله ثابت شود آنگاه برهان درست است. اما متاسفانه برای آقای شیخ الرییس خبر بدی داریم و آن اینکه این کارها همگی در علم امروزه قابل بررسی و تجزیه وتحلیل هستند و منشا مادی و جسمی دارند. به همین راحتی یک برهان برای عوام و نا آگاهان تولید شد و دلیلی بر وجود روح اقامه شد!

می دانیم ماده همان جنبش یا انرژی ست که به صورت کوانتومی در مکان وجود دارد. ماده و انرژی از یک جنسند و یک سرشت دارند اما با زاب(صفت)های گوناگون. این زاب ها بوسیله آزمون و آروین(شهود) شناخته شده اند و باعث تعریف صاحب خود شده اند. یعنی هرچیزی که تعریف می شود بوسیله خصوصیات و ویژگی هایش تعریف می شود و متمایز از دیگری می گردد.

اگر کسی زیر آفتاب حس سوزش در پوست خود کند این ذرات فوتون(که خود از فرمیون ها و بوزون ها تشکیل شده اند) هستند که به پوست او اصابت می کنند و در آنجا با تغییر شکل از این حالت انرژی(یا ماده) به حالت دیگری، تبدیل به پالس های الکتریکی می شوند(که خود از فرمیون ها و بوزون ها تشکیل شده اند) و در رشته ای از سلول ها(که باز خود از فرمیون ها و بوزون ها تشکیل شده اند) به سوی مغز روان می شوند و در آنجا در سلول های عصبی مغز(که بازهم خود از فرمیون ها و بوزون ها تشکیل شده اند) تجزیه و تحلیل می شوند و پیام متناسب با آن برای انجام واکنش مربوطه، دوباره همین مسیر را طی می کند. برای هر پدیده ای در دنیای بیرون چنین توضیحی وجود دارد(اما اگر هم مثال نقضی یافتید خوشحال نباشید که دانش را شکست داده اید و ماوراء الطبیعت را ثابت کرده اید). حتی "دوچرخه سواری" هم مانند این و مانند "افتادن سیب" بر سر نیوتن یک پدیده مادی با خصوصیت های مادی است. پس هم کنشی ذرات مادی چیزی جز یک پدیده مادی نیست که در واقع تجلی این زاب های گوناگون است که در هنگام رویارویی و برخورد مواد مختلف، نمایان می شود. اگر هر ماده و پدیده مادی را با استفاده از مکانیک کوانتوم و رابطه دوبروی بیان کنیم، می توانیم از این راه پیش بینی کنیم که در برخورد و واکنش میان دو ماده با توجه به پارامترهای هر موج، چه روی می دهد و موج و در نتیجه ماده جدید زایش یافته چه خواهد بود.

زندگی و مرگ

در ادیان عامل و منشا حیات همان روح بیان شده است. همچنین فلاسفه باورمند روح را مبدا حیات می دانند. همانطور که اشاره شد ابن سینا نیز زایش و حرکت و ... را غیر مادی می داند. ابن رشد هم می گوید: "حضور روح در جسم مایه حیات و تعادل جسم است و نبودش سبب سقوط و نابودی". در تعلیمات اسلامی حلول روح به جنین عامل رشد و تکامل آنست. در این باره 3 نظر در اسلام وجود دارد که پاسخ این سوال است که روح در چه زمانی زاده می شود؟ عده ای معتقدند که روح همزمان با جسم زاده می شود و عده ای معتقدند که روح پس از مدتی از زاده شدن جسم بوجود می آید و در این مدت جنین زندگی حیوانی دارد! اما باور تقریبن تمامی اسلامیون اینست که روح از پیش از تولد جسم وجود داشته و در عالم "ارواح" و "ذر" مشغول گشت و گذار بوده و با شکل گیری جسم فراخوانده می شود. قرآن در جاهای مختلف حلول روح را به جسم، به خدا نسبت می دهد و دمیدن را توسط خدا عامل حلول و نزول روح می داند(حجر آیه 29، انبیا 91، ص 72 و ...). اگر زندگی و زایش و حرکت و خورش منشا مادی داشته باشند، که دارند، بسیاری دلایل و استدلالات برای باور به روح بی اعتبار می شود. انسان از تلفیق دو کروموزوم نر و ماده بوجود می آید. ابتدا یک سلول تشکیل می شود و سپس این زایش ادامه می یابد تا به جنین کامل تبدیل شود. در برخی مواقع پس از بارداری تخمک شروع به تقسیم شدن می کند و تبدیل به دو تخمک می شود. آیا روح آنها هم تقسیم می شود؟ یا اینکه از ابتدا دو روح متعلق به آن یک تخمک بوده است؟

اگر ابن سینا زحمت می کشید و به تعریف همان واژه هایی که ادعا می کند غیر مادی هستند می پرداخت، شاید آن برهان ساده انگارانه را اقامه نمی کرد. فرق بین زنده و مرده در چیست؟ اگر تعریفشان کنیم مساله حل می شود. تفاوتشان در چیست؟ هر دو ماده هستند و ویژگی های مادی دارند. اما یکی پویاست و انرژی را تبدیل به اشکال دیگری از ماده یا انرژی می کند(مصرف انرژی) تقسیم سلولی در آن برقرار است و سلول ها اطلاعات و کدهای خود را به سلول های جدید می دهند که این خود یک زایش است. یک جسم مرده فاقد این ویژگی ها است. بیان می شود که سلول های بدن پس از نزدیک به 7، 8 سال تجدید می شوند که در نهایت فرد جدیدی بوجود می آید اما ملاحظه می شود که چنین نیست و این دلیلی بر ثبوت چیزی غیر مادی در فرد است. نخست اینکه تمامی سلول های بدن تجدید نمی شوند و زایا نیستند. سلول های عصبی از آن جمله هستند. سلول های مغز و اعصاب پس از رشد و نمو کامل دیگر تجدید نخواهند شد و در صورت آسیب دیدگی و فرسایش جایگزینی ندارند. تلاش ها برای ساختن و بکارگیری سلول های بنیادین برای حل همین مشکل است. اگر در تصادفی سلول های مربوط به بخش حافظه فردی آسیب ببیند فرد مذکور هیچ خاطره ای را به یاد نمی آورد. نورون ها(سلول های عصبی) در هنگام تولد بطور کامل رشد یافته اند و تا هنگام مرگ همان تعداد نورون در بدن وجود دارد(فیزیولوژی گایتون فصل 37). دو آنکه بقیه سلول ها هم همانطور که اشاره شد حاوی اطلاعات و کدهایی هستند که در هنگام زایش به سلول زاییده شده منتقل می شود و از این راه هر ژن خصیصه ها و ویژگی های خود را به ژن بعدی می دهد. اکنون این چه ارتباطی با روح دارد، دانشمندان که نمی دانند!

ژن ها مانند نقشه هایی هستند که سلول های مختلف بدن بر اساس آنها ساخته می شوند. آنها موادی شیمیایی هستند که در طول زمان بوسیله انتخاب طبیعی(Natural Selection) تکامل می یابند. شاید جالب باشد بدانید که 99 درصد از ژن های یک انسان و یک بوزینه یکسان و شبیه است و اینهمه فرق تنها به خاطر 1 درصد تفاوت ژنتیکی است! بیولوژیست های امروزی مساله حیات را در حد کنش ها و واکنش های شیمیایی تعریف و تبیین می کنند و نیازی به دست یازی به خرافات و ندانم چیست هایی مانند روح ندارند.

مرگ، لحظه خاتمه و خاموشی فعالیت گروه های واحد سلولی است. لحظه مرگ عمومن تعبیر به از کار افتادن آخرین واحد سلولی از بدن می شود. البته در تعریف مرگ اتفاق آرای چندانی وجود ندارد. به دلیل آنکه هر تعریف کاستی های خود را دارد. مثلن تعریفی که مرگ را عدم هوشیاری معرفی می کند، برای هوشیاری تک یاخته ها و بسیاری ویروس ها پاسخی ندارد. این مساله تا بدانجا پیش رفته است که حتی کار نکردن قلب و مغز نیز در برخی مواقع مرگ کامل نبوده اند! بسیار پیش آمده است که خطا در تشخیص وقوع مرگ بوجود آمده و بازگشت دوباره به زندگی رخ داده است. احیای قلبی ریوی(CPR) و شک قلبی(defibrillation) نشان داده است که عدم وجود ضربان قلب دلیل خوبی برای مرده شناخته شدن نیست. کوشش های علمی محدودی هم برای بازگرداندن اعضا و ارگان های مرده، با موفقیت های نسبی انجام شده است+.

اما مرگ در آیات قرآنی دلیلی جز خواست خدا ندارد. در لوح محفوظی که در کتابخانه خدا موجود است، مرگ و زندگی افراد نوشته شده است(فاطر 11، واقعه 60). افرادی که در گذشته های دور سالیان کمتری زیست می کرده اند امروز با پیشرفت علم پزشکی و بهبود وضع بهداشتی، مدت زندگی شان بیشتر شده است. حتی در یک دوره اما در جاهای گوناگون این مدت متفاوت است. مثلن ژاپنی های کافر دارای متوسط امید به زندگی 82 سال هستند در حالی که ایرانیان شیعه در مملکت امام زمان این عدد را در حدود 73 می بینند! لوح محفوظ خدا، با توجه به پیشرفت های دانش بشری و بهداشتی، مدت زندگانی افراد را تعیین می کند و تابع پیشرفت های بشری است!

امروزه می توانند با مواد شیمیایی به طور مصنوعی و آزمایشگاهی موجودات زنده تک یاخته ای را خلق! کنند(آزمایش میلر). شبیه سازی موجودات زنده و لقاح مصنوعی نیز از دیگر دستاوردهای علم نوین است که با خرافات روح تناقض دارد. انتظار می رود روزی رحم مصنوعی نیز ساخته شود و بدون نیاز به زن و مرد، انسان دیگری خلق شود.

حلول روح و ارتباط آن با خدا

خدا به عنوان یک موجود حکیم و دانای مطلق، می بایست کار بیهوده و بی سرانجام نکند. این مساله را پیشتر در برهان شر به تفصیل شرح داده ایم. اما در این زمینه ارتباطاتی بین نزول روح با آن وجود دارد. از جمله اینکه چرا خدا به جنین هایی که تنها چند ساعت پس از زایش میمیرند اجازه زاییده شدن می دهد و روح را در کالبد آنان می دمد؟ این خدای ظالم چرا بدن کودکان ناقص الخلقه و عقب مانده و بی دست و پا را دارای جان و روح می کند؟ چرا خداوند با وجود مخالفت با زنازادگان، آنها را دارای روح و نفس می کند؟ اگر خداباوران ادعا می کنند که "نمی دانیم" و حتمن حکمتی در کار است، پس چرا ندانستن را به سود خود مصادره می کنند؟ ندانستن در اینجا معنی "دانستن" می دهد( نمی دانیم X اما می دانیمY!). اگر نمی دانیم که این شرها شر هستند، که می دانیم و خداباوران هم می دانند اما به دلایل اعتقادی آن را انکار می کنند، از کجا می دانیم که موجب خیر است؟ نادانستن تنها معنی نادانستن می دهد.

ادامه دارد...





برای بحث و بررسی به گفت و گو دات کام بپیوندید.

فعالیت در توییتر

بازار وبلاگ نویسی مانند گذشته دیگر داغ نیست. کسانی که وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی میکردند امروز بیشتر در توییتر فعال هستند. من هم برای کمک و ا...