دوشنبه، آبان ۶

سرکوب یا پرورش؟ مساله کدام است؟



سرکوب یا پرورش خِرد


با درود؛

تصور می کنم پیرامون بحث خردگرایی و ایمان ستیزی نکته ای را باید توضیح بدهم .

چنانچه پیشتر ذکر کردیم و بحثش رفت، ندای درون یا ندای دل یا ندای قلب(یا هر نامی که برایش می گذارید) منبع و منشایی موهوم و غیر قابل اتکا دارد و لذا مدرکی محکمه پسند و خرد پسند نخواهد بود.

در نظر داشته باشید که ممکن است ندای درون هر کس، برای خودش محترم و قابل اتکا و موثق باشد(کما اینکه هست) ما این ایده و عقیده را محترم و شایسته می دانیم؛ اما شما هرگز نمی توانید این ندای خود را برای دیگران نیز جا بیاندازید و اثبات کنید. دقیقا بر خلاف نظر و ایده خرد(یا همان عقل در عربی) که آن را می شود با دادن آمار و تحلیل های درست به دیگران نیز توضیح و تعمیم داد.
در واقع معتقدیم که ندای درون یک آشنا و همراه شخصی و فردی ست و برای هر کس منحصر به فرد است.

منظورمان از آوردن این مقدمه و گفتمان تنها این است که بگوییم در مباحث و گفتمان های حول خردگرایی هرگز از ندای درون، حس ششم، دانایی از غیب یا از این قبیل، که به تعبیری همه را می شود یک جریان اما با اسامی مختلف دانست، استفاده نمی شود. اما این منظور را با کمی شرح و تفصیل بیان کردیم تا علت آن بهتر یافته شود.

اما برویم سراغ بحث اصلی و متن این پیام(پست)؛

همیشه در زندگی سوالاتی برای ما پیش آمده که جرقه ای در ذهنمان گذارده و ما را به سویی برده اند. منظور من بیشتر سوالات و شبهاتی ست که از خطوط قرمز عبور می کنند. حتما برای همه پیش آمده. این ذات آدمی ست. چه عیبی دارد؟ اگر این ویژگی درون انسان وجود دارد پس باید از آن استفاده کرد. سرکوب و نکوهش آن به هر دلیلی که باشد غیر قابل قبول و نامحترم است. چه چیز بهتر از خرد می تواند کمک آدمی باشد؟ اگر می گویید دین، باید این را تذکر دهم که دین خود نیز ادعای خردورزی و خرد باوری دارد. چاره ای جز باور و اتکا به خرد نیست. پس، از هر تراوش و فعل و حرکت آن باید استفاده کرد و سود جست.

برای من که کودک بودم سوال پیرامون چیستی و کیستی خداوند بسیار پیش آمده اما به شکل کودکانه و با تصورات همان دوران. اما کمی بزرگ تر شدم و دانستم که "فکر درباره خداوند انسان را به دیوانگی می کشاند!" و یا اینکه "خداوند را باید قلبا و شهودا باور داشت."

اما چرا؟ خدایی که خداست و خالق کائنات، بی دلیل و بی برهان و به اصطلاح چراغ خاموش شروع کرده و ادامه می دهد؟

سوالات برخواسته از خرد آدمی را چه جوابی ست؟ سوالات بی پاسخ برای من بسیار بوده اند. از قبیل: خدا کی بوجود آمد؟ چرا آمد؟ چرا خلق کرد؟ کی خلق کرد؟ چرا زودتر این تصمیم را نگرفت؟ اصلا در کجا بوجود آمد؟ در نیستی؟ در هیچ؟ چگونه؟ عاملش چه بود؟ و بسیاری از این قبیل. سوالات ذهن شما چیست؟

شاید خطوط متعدد قرمز، آمده از هر منبعی، چه دین، چه جهان بینی، چه فلسفه(البته از نوع غلط و ناقصش) و غیره، این مجال را نداده اند که بشود دامنه این سوالات و پرسش های به حق را گسترده تر کرد و به دانایی در رابطه با موضوع پرسش رسید.

بیایید این خطوط را پاک کنیم. چرا باید جلوی ذات پیشرونده ی آدمی گرفته شود و به بهانه هایی جلوی تعالی و ترقی را گرفت؟ آیا فکر کردن و برهان ساختن و یافتن و ازین دست موارد، جز ترقی ست؟
به پیشنهاد بنده همین الان اولین سوال پررنگ و برجسته تان را به یاد آورید، بیشتر راجع به آن فکر کنید، سعی کنید جوابش را خودتان بدهید و نهایتا به دنبال جواب صاحب نظران باشید. البته اگر سوالات خودتان را با ما به اشتراک بگذارید استفاده می کنیم.

خطوط را رد کنید. خط برای آدمی بی معناست. آدمی که ادعای اشرفیت دارد و اینکه روزگاری سوگلی خداوند بوده و مجددا خواهد شد. در راه ترقی و پیشرفت هیچ مرزی وجود ندارد. به اعتقاد شخصی بنده، هر آنچه به ذهن خطور می کند، اجازه ی خطور و گسترش و کند و کاو دارد.

در پیام های آینده بیشتر گفت و گو خواهیم کرد.


مبحث را با بیتی از حافظ که مرتبط با خردگرایی ست خاتمه می دهم. بدرود؛
پیر مغان حکایت معقول می کند
معذورم ار محال تو باور نمی کنم

یکشنبه، مهر ۲۸

پست نخست



نخست
با درود؛

تمایل دارم در نخستین مطلب پیرامون عنوان تارنما و علت این نام گذاری توضیح دهم تا پرسشی از این بابت بی پاسخ نماند.

خردگرایی و ایمان ستیزی؛

خرد چیست؟ چرا گرایش به خرد؟


خرد ذات سالم، عقل سلیم، دانش خالص و وجدان آری از پلیدی هر انسان است. خرد را در عربی با عقل معادل می کنند. بالاترین داشته و نقطه اتکای هر انسانی در واقع خرد اوست. خرد، دوست نخستین و بهترین (گاها وشاید معمولا فراموش شده) هر انسانی ست که از بدو تولد در وجودش باقی است. راه را از بیراه مشخص میکند و تمایل به پلیدی و پلشتی را سرکوب میکند. در مواقع گرفتاری و دردسر ناخود آگاه به کمک انسان می آید و با تحلیل شرایط سعی میکند بهترین چاره را برگزیند. توجه بفرمایید که بهترین را. در واقع خرد مهندس دستگاه زیست هر بشر است و اگر دستور یا تصمیمی از فیلتر خرد عبور کند و مقبول شود، می شود گفت که مهندسی با توجه به داده ها و دانش هایش آن دستور را پذیرفته یا صادر کرده و عدم توجه به آن عواقبی در بر دارد.

حتما برای شما خواننده گرامی هم چنین وضعی پیش آمده است که بخواهید بهترین راه را برگزینید و به نتیجه ای میرسید اما گاها متوجه یک ندای درونی میشوید که راهی جز راه خرد را به شما پیشنهاد می کند و می مانید که کدام درست است. این ندای درونی چیزی ست که از آن به دل یا قلب تعبیر می شود و همه با آن آشنا هستیم. همانند اینکه یک کارفرما در برابر راه حلی قرار بگیرد که یک دوست قدیمی و خوب اما بی دانش یا کم دانش تر از یک مهندس ارائه داده است. تکلیف چیست؟ خودتان پاسخ دهید.

شاید بتوان راه دوم را برگزید چرا که می شود گفت که ما به دل و درون خود ایمان داریم (کارفرما به دوست قدیمی خود ایمان دارد) و میدانیم که خیر ما را می خواهد. اما این دلیل نمی شود که آن مسیر بهتر از مسیری باشد که خرد انتخاب کرده است. خرد ابزار و دانشی دارد که آن یکی ندارد.

اگر بخواهید به راه دوم بروید ناچار باید به حرف دوست دوم ایمان داشته باشید و بدون دلیل و مدرک آن را قبول کنید. اصلا دیگر چه نیازی به دلیل و مدرک دارید؟ اینها برای کسانی ست که خرد را برگزینند و لذا بخواهند با مقایسه و تحلیل ادله و مدارک آنرا رد یا قبول کنند. هم از این جهت و هم از جهتی که اگر بنا باشد دوست شما با دلیل و برهان از راه حل خود دفاع کند، یعنی شما با یک واسطه باز هم از خرد(منتها خرد فرد دیگری) استفاده کرده اید. در صورتی که راه دوم در مثال ما راهی ست عاری از خرد گرایی.

پیرامون ایمان می شود این مثل را تعمیم داد. چرا که ایمان راه را بر هر پرسش و پاسخ و برهان آوردن و تجزیه و تحلیل و عموما هر کاری که مختص خرد باشد می بندد. شما اگر به کسی یا چیزی ایمان آورید دیگر مساله تمام است و نیازی به مطالعه و تحقیق بیشتر نیست. اگر بود دیگر واژه ایمان بی معنی می بود. پس در آن صورت به جای ایمان می گفتند تحقیق، مقایسه، تحلیل و ازین دست لغات.

بسیار معقول است اگر بگوییم که انسان ایمان گرا (شاید کسی مثل خودمان) کسی ست که خرد را به طرفی انداخته و اجازه فعالیت را به این مهندس با دانش و کمالات نمی دهد. در صورتی که انسان خرد گرا ایمان را به طرفی انداخته و می گوید نمی توانم قبول کنم راه حل مساله ای یا صرفا وجود مساله ای را که برای من در دستگاه خردم ثابت نشده و آنرا از فیلتر خرد خود عبور نداده ام.

به نظر جالب و درست هم می آید. چرا که اگر چیزی، کسی، واقعه ای، رویدادی تاریخی و اصولا هر پیشامدی در این جهان بخواهد درست و شدنی(حقیقی) باشد می باید یا قابل ادراک با یکی از حواس پنج گانه بشری و یا قابل اثبات با علوم و مباحث نظری و فلسفی باشد تا ازین طریق برهانی مستدل و محکم برای خرد خود یافته باشیم تا آن را مجاب کنیم که حال با دانستن این حقیقت راهت را ادامه بده.
پس بیایید در ایمان را گل بگیریم و عرصه را برای فعالیت هرچه بیشتر خرد محیا کنیم. ممکن است بسیاری از ما از این تصمیم واهمه داشته باشیم. اما جای ترس و نگرانی نیست. چراکه اگر چیزی هست که ما به او ایمان داریم پس اینک با خردگرایی و ادله آن را قبول داریم(و نه ایمان). اما اگر آن موضوع حقیقت نداشته باشد در واقع ما به چیزی پوچ و بی محتوا ایمان داریم و جای خوشحالی و مسرت است که جلوی این حرکت کژ و اشتباه را گرفته ایم. شاید هم به این نتیجه برسیم که بعضی از باورها و اعتقاداتمان نیاز به اصلاح و مرمت دارند.

تا مطلب بعدی خرد نگهدارتان؛

فعالیت در توییتر

بازار وبلاگ نویسی مانند گذشته دیگر داغ نیست. کسانی که وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی میکردند امروز بیشتر در توییتر فعال هستند. من هم برای کمک و ا...