شنبه، آبان ۲۹

زن ذلیلی فتنه است، به پا خیزید

من نمی دانم! مگر اینجا مملکت امام زمان نیست؟ مگر چاه جمکران ندارد؟ مگر حضرت رضا و معصومه و هشت هزار امامزاده که نتیجه جماع و نزدیکی این امامان و اهل بیت با کنیزان و خادمان گمنام هستند، در این کشور نخفته اند و خاک ایران را آلوده نکرده اند؟ مگر خداوند با ترتیب دادن انقلاب اسلامی، نشان نداد که نظر ویژه به ایران دارد؟ پس چرا اینهمه در تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی که از بیت المال تغزیه می کند تبلیغ زن ذلیلی و بیچارگی مردان در برابر زنانشان می شود؟

چپ و راست فیلم های تلویزیونی ایران نشان می دهند که مردان از زنانشان مثل سگ میترسند و زندگی یا مرگشان دست زنانشان است. حتا در قهوه نامبارکه تلخ هم پادشاه مملکت با آن عظمتش از یک ضعیفه دربارش میترسد! از برای چه؟ کجاست آن امام صادق که در مکارم الاخلاق اینچنین بیهوده گویی می کند: «اگر زنی برای شوهر خود سینه و پستان را بریان کند، حق شوهر خود را ادا نکرده است و اگر با اینهمه یک لحظه نسبت به شوهر نافرمانی کند در درک اسفل جهنم جای گیرد، مگر آنکه توبه کند».

کجای دین ما این چیزهایی است که امروز در تلویزیون نشان داده می شود؟ مگر در اسلام ما زن را بیشتر از یک حیوان ولگرد به حساب می آوریم که امروز دخل و خرج منزل و پول توجیبی آقا هم دست همسر باشد؟ مگر همین امیرالمومنین نگفته است که «خوابیدن زن حلال نیست مگر آنکه خود را بر شوهرش عرضه کند»؟ اصلن چه کسی می خواهد پاسخ اینهمه پرسش زیربنایی من را بدهد؟ چه کسی می خواهد جواب خون شهدا را بدهد؟

عوامل فتنه با راه انداختن جریان زن ذلیلی، قلب بیضه اسلام را نشانه رفته اند. دیدند نمیشود با اتهامات واهی مملکت را بدست بگیرند، رفته اند سراغ شرعیات و مسائل فرهنگی! من از همینجا به تمام بی مغزان و ساندیس خوران و دستمال به دستان ولایت دستور آماده باش برای حرکتی میلیونی و چشم امریکا کور و دشمن شکن می دهم.


شنبه، آبان ۸

توضیحی پیرامون سایتهای زندیق، گفتگو و دفترچه

چند روز پیش در پستی راه اندازی فاروم دفترچه را خبر دادم و از همه دعوت کردم تا در آن نام نویسی کنند. تصادفن این مساله برابر شد با پایین آمدن فاروم گفتگو دات کام. افراد زیادی چه در وبلاگ رسمی آرش بیخدا و چه در جاهای دیگر (مانند این وبلاگ شخصی) از این مساله اظهار نگرانی کرده اند و بسیاری هم بنابر مشکوک بودن همزمانی این رویدادها، یعنی پایین آمدن سایت گفتگو دات کام و زندیق و نیز راه اندازی سایت دفترچه، گمان هایی برده اند و نگرانی خود را ابراز کرده اند.

بد نیست برای آسودگی خاطر این دوستان و نیز برای سوهان کشیدن به روح ساندیس خوران ولایت توضیحات زیر را ارائه کنم:
  1. آرش بیخدای عزیز سالم و سر حال است به کوری چشم امام زمان و پیروان بی مغزش.
  2. هر دو سایت زندیق و گفتگو به دلایل مالی فعلن معلق شده اند و اسلام باید منتظر باشد تا این دو گرامی به زودی با قوه بیشتر و امنیت بالاتر بازگردند.
  3. سایت دفترچه نه به دلیل فیلتر شدن فاروم گفتگو، بلکه به دلیل کسادی آنجا که یک دلیل آن فیلتر شدن است توسط دوستان تاسیس شده است و مدیریت و مالکیت آن هیچ پیوندی با گفتگو دات کام ندارد.
  4. اینجانب و آرش بیخدا و ساتن و پنتاگرومن و میلاد و سایرین همگی خودمان هستیم و سر حال!
  5. دست هیچ ساندیس خور فاحشه ای هرگز به ما و افکار ما نخواهد رسید.
دشمنان بی خرد ما منتظر ما دوستانمان باشند.

جمعه، مهر ۳۰

معرفی تارنمای دفترچه دات کام

در این دوره زمانه بی فارومی، وجود یک فاروم مناسب، حرفه ای، راحت، بی جهت و با مدیریت خوب برای آنانی که سرشان برای بحث درد می کند بسیار حس می شود. فاروم پاتوق ما که گفتگو دات کام است و از توجه مسلمانان و خصوصن ساندیس خوران بی نصیب نمانده و فیلتر شده است و بنابر این کاربر آنچنانی ندارد و بیشتر یک محفل خودی است. یک فاروم دیگر هم مانند اندیشه ها هست که محل گردهمایی بسیجیان و ذوبیان ولایت است و گویا مدیریت و مالکیت آن هم در دست سپاه است.
در همین راستا فاروم گفتمان دفترچه دات کام چندی قبل به توسط یکی از دوستان خوب من راه اندازی شد. این فاروم با بهره گیری از آخرین ورژن نرم افزار vBulletin و بهترین پلاگین ها کار را برای کاربران آسان و راحت نموده است. برای نمونه، اگر بخواهید از یک بخش از نوشته ای نقل قول کنید، کافی است آن بخش را هایلایت کنید تا تکمه نقل قول ظاهر شود. آنوقت با کلیک روی آن می توانید به سادگی به همان بخش پاسخ دهید.


همچنین نامنویسی در این فاروم بسیار ساده است. پس از اینکه بر روی تکمه نام نویسی کلیک کردید می توانید به ارسال پست مشغول شوید و هیچگونه ایمیل تایید به شما فرستاده نخواهد شد. البته قبل از نام نویسی قوانین فاروم را مطالعه کنید.

آدرس سایت: http://www.daftarche.com


جمعه، شهریور ۲۶

آخوند قرائتی و یک سفسطه از هزاران


درود بر شما؛

بطور اتفاقی چند دقیقه از برنامه آخوند دلقک «قرائتی» را می دیدم. این حرّاف هم مانند هم مسلکی ها و هم پیاله های خودش بارها تحریف، زبان بازی، سفسطه و دروغ را در تلویزیون ایران رواج داده است. البته ممکن است برای مخاطب عام که اطلاع عمیقی از مسائل مربوطه ندارد، درک این مساله اندکی دشوار باشد. برای نمونه چیزی که نظر من را در سخنان این آخوند جلب کرد مقایسه بی مورد و فارقی بود که بین دو چیز انجام داد.

ایشان میگفت یک پزشک 15 سال پس از دیپلم درس خوانده و دکتر شده است. زمانیکه به ما نسخه ای تجویز می کنیم از او نمی پرسیم چرا اینجور دادی. به تجربه و دانش او اعتماد می کنیم. ولی تا به یک آخوند (لفظی که خود او بکار برد) می رسیم می گوییم چرا نماز صبح 2 رکعت است؟ پس چرا از آن دکتر نمی پرسیم چرا کله این قرص قرمز است؟

خب این یک قیاس مع الفارق است و محکوم به نادرست بودن. چرا که وجوه تشابه بین یک پزشک و یک آخوند (نمیدانم آخوندی هم مانند پزشکی شغل است یا خیر!) و یک بیماری و یک دین باوری برقرار نیست. نخست اینکه پزشک هم مانند آخوند لازم است به بیمار خود توضیح کافی در مورد بیماری و نحوه درمان بدهد. اگر در ایران پزشکان با ویزیت بالا اینکار را نمی کنند این دلیل بر عمومیت این رویه نیست. دوم اینکه اگر هم توضیحی از سوی پزشک داده نشود، بیمار که لازم نیست به بیماری خود یا درمان خود ایمان بیاورد! ولی به وارون، یک محقق و پرسشگر برای دریافتن حقیقت و ایمان آوردن به آن لازم است خدا را هم نقد کند، آخوند که سهل است. سوم اینکه مهر نظام پزشکی در نسخه پزشک، این اطمینان خاطر را به بیمار می دهد که پزشک او پیشاپیش این پرسش و پاسخ ها را پس داده است. ولی آخوند که نقش او تبلیغ دین است، باید هر لحظه خود را در معرض نقد و پرسش ببیند. درست است که او هم در حوزه اندکی مورد تجاوز قرار گرفته و دروغ هایی را به نام تاریخ و فلسفه حفظ کرده است، ولی دلیل اینکار او چیزی نبوده جز پاسخ دادن به مردم و شیره مالیدن به سر آنان. پس تنها چنانچه دنبال مقلد کور و مخلص باشد، به مانند این آخوند دلقک، از نقد و پرسش فراری است.

آخوند از آنجا که خود می داند در مورد چه مفهوم زشت و خطرناکی تبلیغ می کند، رویه و پروسه خود را طوری بر می گزیند تا کمترین جا را برای نقد و بحث ایجاد کند. به همین دلیل است که رژیم کثیف اسلامی خود را از نقد نقادان دور نگه می دارد، خامنه ای هیچگاه به نامه های سرگشاده پاسخ نمی دهد تا این مساله باب نشود و احمدی نژاد، مترسک رژیم، از فضای باز سیاسی سازمان ملل فقط برای نقد دیگران بهره می برد.

جمعه، شهریور ۱۹

علی ابن ابی طالب در جنگ خندق


((دو مرد بهم گلاويز شدند. على كه دستش به سر و گردن عمرو نمى رسيد، در حالى كه او شمشير را بر كشيده بود تا بر على فرود آورد، وى ضربه اى چنان قوى بر ران عمرو زد كه آن را قطع كرد و در افتاد و بر سينه اش پريد و ريشش را گرفت تا سرش را برگيرد. عمرو كه از ننگ شكست از جوانى كه خود را از او در پهلوانى نامورتر مى ديد، سخت به خشم آمده بود، بر چهره على عليه السلام تف انداخت . على عليه السلام بسختى خشمگين شد و در حالى كه از غيظ، شمشير را بر گردنش ‍ گذاشته بود، ناگهان برداشت و كنار رفت . عكرمه و ديگران بسرعت فرار كردند و از خندق گذشتند. على عليه السلام آنان را مى نگريست ، قدم مى زد، چشمش را به همه سو مى گرداند و انديشه هاى گوناگون را به مغزش هجوم مى داد. خشمش فرو نشست . با لبخندى آرام بر گشت و با گامهاى شمرده و راحت به عمرو نزديك شد. پايش را بر سينه او گذاشت . عمرو كه از اين حركت خيره مانده بود، پرسيد: اين چه بود؟!
على عليه السلام گفت : از كار تو خشمگين شدم ، نمى خواستم از خشم خويش تو را بكشم ، صبر كردم كه آرام گردم تا تو را همه براى خدا كشته باشم . و سپس چنان كه گويى شتر و حسان بن ثابت كه در همه جنگها با شعر برنده تر از شمشيرش شركت داشت ، فرار عكرمه را از دم شمشير على عليه السلام سرود...(1)
تف انداختن عمر بن عبدود بر چهره امام علی و بعد برخواستن و دور زدن امام علی به دور او معمولاً از چیزهایی است که شیعیان خیلی راجع به آن صحبت می‌کنند، گمان میکنم نخستین بار که این داستان را شنیدم در کلاس سوم دبستان بودم. بیشتر تمرکز این داستان معمولاً روی این است که امام علی بلند شد، یک دور زد و بعد سر او را برید، این بلند شدن و دور زدن در نظر شیعیان خیلی اهمیت بیشتری دارد تا بریده شدن سر یک انسان. به یاد دارم در دوران جاهلیت خویش (وقتی که مسلمان بودم) وقتی به عمرو بن عبدود و کاری که کرده است فکر میکردم با خود میگفتم این شخص چه انسان پستی بوده است، وقتی در جنگ شکست میخوری و حضرت امام رویت مینشیند تا سرت را با دستهای مبارکش ببرد باید خیلی انسان پلیدی باشی که بر چهره آسمانی امام تف بیاندازی، بلکه باید اجازه بدهی آن امام عزیز سرت را راحت از تنت جدا کند و بعد یاد یکی از روضه خوانها میافتادم که شعر منصوب به مولوی را با آه و ناله در شبهای احیا می‌خواند و گریه زاری میکرد و ما هم با او اشک میریختیم که خدا مارا بخاطر کارهای بدی که کرده ایم ببخشد.

انداختن خصم در روی امیر المومنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالممنین علی شمشیر از دست

از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیری بر آورد و شتافت
او خدو انداخت در روی علی افتخار هر نبی و هر ولی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه سجده آرد پیش او در سجده‌گاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی کرد او اندر غزااش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل وز نمودن عفو و رحمت بی‌محل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی از چه افکندی مرا بگذاشتی
آن چه دیدی بهتر از پیکار من تا شدی تو سست در اشکار من
آن چه دیدی که چنین خشمت نشست تا چنان برقی نمود و باز جست
آن چه دیدی که مرا زان عکس دید در دل و جان شعله‌ای آمد پدید
آن چه دیدی برتر از کون و مکان که به از جان بود و بخشیدیم جان
در شجاعت شیر ربانیستی در مروت خود کی داند کیستی
در مروت ابر موسیی بتیه کمد از وی خوان و نان بی‌شبیه
ابرها گندم دهد کان را بجهد پخته و شیرین کند مردم چو شهد
ابر موسی پر رحمت بر گشاد پخته و شیرین بی زحمت بداد
از برای پخته‌خواران کرم رحمتش افراخت در عالم علم
تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا کم نشد یک روز زان اهل رجا
تا هم ایشان از خسیسی خاستند گندنا و تره و خس خواستند
امت احمد که هستید از کرام تا قیامت هست باقی آن طعام
چون ابیت عند ربی فاش شد یطعم و یسقی کنایت ز آش شد
مولوی بگونه ای از ماجرا سخن گفته که گویا امام علی عمربن عبدود را بخشیده است و بیخیال ماجرا شده است. و بعد امام را ستایش می‌کند که چقدر کریم و بخشنده است و همینطور بگونه ای صحبت کرده است که عبد ود بیمار بوده است و بدون هیچ دلیلی بر صورت امام که شمشیرش را به دست گرفته بود و تند میشتافت تف انداخته است. اما حال که دوران جاهلیتم پایان یافته و اسلام را کنار گذاشته ام به این نتیجه رسیده ام که مولوی هم دروغ گفته است، در هیچکدام از کتابهای تاریخی نوشته نشده است که امام علی عمربن عبدود را بخشید و اورا نکشت. البته شاید مولوی هم مثل روشنفکران دینی امروز می‌خواسته است با تحریف تاریخ، شخصیت های تاریخی و دروغهای هفت رنگ مردم زمان خود را گول بزند و با اینگونه حرفها اسلامگرایان زمانه خود را به ترحم و انسانیت دعوت کند، به این امید که از توحش تاریخی سنگسارگرایان بی وجدان و انسان ستیز کم شود. شاید هنر و ارزش مولوی تماماً به همین باشد، این داستان مولوی نیز همانند داستان موسی و شبان او که در هیچ کتابی یافت نمی‌شود و ساخته مولوی است تبلیغ مدارا و تحمل مذهبی می‌کند، در حالی که در قرآن چنین چیزهایی یافت نمی‌شود.
این ماجرا مربوط به جنگ احزاب یا خندق است که در آن تمامی اعراب جمع شده بودند تا محمد را که به کاروانها حمله برده بود و مردمانی را قتل عام کرده بود و تهدیدی برای منطقه بشمار میرفت از بین ببرند. اما عبدود برای چه بر چهره امام علی تف انداخت؟ پاسخ بسیار جالبی برای این پرسش وجود دارد. ود از بتهای مشهور اعراب بوده است و عبدود از پرستندگان آن بت بوده است. عبدود از پهلوانان عرب بود و در آن جنگ از معدود کسانی بود که توانسته بود از خندقی که به پیشنهاد سلمان پارسی کنده شده بود عبور کند. و بعد از عبور از خندق بدنبال مبارز میگردد و علی داوطلب مبارزه با او می‌شود،
سیره ابن هشام در پوشینه سوم از قول امام علی در شرح ماجرای مبارزه علی با عبدود نوشته است
چگونه با تو بجنگم درحالی که تو بر اسب نشسته ای (درحالی که من پیاده هستم)، پس از اسب فرود آی تا مانند من (پیاده) شوی. پس از اسبش پیاده شد. (2)
اعراب بیچاره آنقدر هم که مسلمانان اصرار دارند نشان دهند-انسانهای پستی نبودند، عبدود پهلوان برای اینکه در مبارزه با علی انصاف را رعایت کرده باشد از اسب پیاده می‌شود تا هردو با یکدیگر برابر شوند، یعنی آداب جوانمردی حتی در آن شرایط نیز وجود داشته است و انسانیت در آن کویر نیز جوانه هایی زده بود. اما جنگ سختی در میگیرد و پهلوان عرب با علی میجنگد. اما امام علی که گویا آن نیرویی که در هنگام کندن در خیبر داشته است (!) را نداشته دست به یک حرکت ناجوانمردانه و بسیار زشت میزند، ماجرای این عمل ناجوانمردانه در بسیاری از کتابهای حدیث اینگونه آورده شده است:
میزان الحکمه پوشینه سوم بخش آداب جنگ
در جـنـگ احزاب میان على (ع) وعمرو بن عبدود سخنانى گذشت على به او فرمود: اى عمرو! (در بـزدلـى تـو) هـمین بس نیست كه من به جنگ تن به تن باتو آمده ام وتو كه شهسوارعربى با خـودت كمك آورده اى؟ عمرو برگشت كه پشت سر خود را نگاه كند امیر المؤمنین (ع) بیدرنگ چنان ضربه اى بر دو ساق پاى او وارد آورد كه از پیكرش جدا شدند و گرد و غبارى به هوا برخاست آن حـضـرت در حـالـى كـه بر اثر ضربت عمرو خون از فرقش مى ریخت و ازشمشیرش نیز خون مـى چكید نزد رسول خدا (ص) برگشت رسول خدا (ص) فرمود : اى على! فریبش دادى؟ عرض كرد : آرى , اى رسول خدا ! جنگ نیرنگ است. (3)
آیا مشخص است که چرا آن ملعون بر روی چهره امام اول شیعیان و خلیفه چهارم مسلمانان تف کرد؟ عبدود از اسب پیاده شد تا اصول جوانمردی را رعایت کرده باشد و جنگی برابر داشته باشد، اما در مقابل علی در میان جنگ به او میگوید که یارانت نیز به کمک تو آمده اند، عبد ود که برمیگردد تا ببیند آیا براستی یارانش از خندق گذشته اند یا نه، میبیند که افتخار هر نبی و هر ولی به او دروغ گفته است، و در این زمان امام پاهای پهلوان عرب را قطع می‌کند و آنگاه است که آن ملعون بر چهره امام شیعیان تف می اندازد. کجاست آن عدالت علی که شیعیان از آن سخن میگویند؟ پیامبر نیز گویا میدانسته است که علی از پس عبدود بر نمی آید، از علی پرسیده است که آیا وی را فریب دادی؟ و علی میگوید آری! براستی که جنگ همان خدعه و نیرنگ است. این خدعه و نیرنگ از همان خدعه هایی است که امام خمینی به مردم ایران زد. در فرانسه برای آنان از دموکراسی و حقوق بشر سخن گفت و در ایران از جمهوری اسلامی و شریعت اسلامی، همان امامی که ابتدا گفت میزان رای ملت است بعد گفت اگر همه بگویند آری من میگویم نه! آن امامی که قرار بود آب و برق را مجانی کند و پول نفت را در خانه های مردم به آنها تحویل بدهد! براستی که این دو امام چقدر بهم شباهت دارند.
ماجرای تف انداختن عبدود به علی مرا به شگفت وا میدارد، از طرفی در شگفتم که چگونه در بیابانهای عربستان هم انسانیت و جوانمردی اینگونه وجود داشته است و عبدود که خود را در میان مسلمانان تنها یافته است حاضر می‌شود از اسبش پایین آید تا با علی برابر گردد و از طرفی فرومایگی علی و ددمنشی و زشت کرداری او است که مرا شگفتزده می‌کند، او چگونه توانست در مقابل چنین لطفی اینگونه پاسخ بگوید؟ بیش از رفتار علی رفتار شیعیان مرا شگفت زده می‌کند که چگونه با اخلاقمدار دانستن علی خود نیز پا روی اخلاق و انسانیت میگذارند و چنین ددمنشی را نیک کردار میپندارند. منابع و توضیحات بیشتری در مورد این ماجرا را در نوشتاری با فرنام "علی؛ شیر حق یا یک دغلکار" بیابید.
2) سیرت رسول الله، ابن هشام، پوشینه سوم
3) میزان الحکمه، بخش آداب جنگ پوشینه سوم
------------------------------------------------
این نوشتار بخشی از مقاله علی و عدالت او به قلم آرش بیخدا است.

یکشنبه، تیر ۲۰

YO-GOD detector

آزمون خداسنجی

خداباوران همیشه با خدای خود مناجات می کنند یعنی با او سخن می گویند و ارتباط برقرار می کنند. مناجات از دیدگاه ما یعنی ارتباط یک طرفه. یعنی سخن بی پاسخ. ولی آنچه مورد ادعای آنان است اینست که این ارتباط دو طرفه است. یعنی ممکن است یک چیزی از خدا بخواهند، یا خدا جایز می داند و می دهد یا حکمتی در ندادنش دارد. اینگونه ادعاها را نه می توان اثبات کرد و نه می توان رد کرد. درست همین رد نشدنی بودنش به معنی غیر علمی بودنش است. البته شاید خداباور به دنبال علم و اینها نیست و غیر علمی بودن برایش ضعف نباشد. ولی شما خردگرایان و آزاداندیشان باید بدانید که تنها راه شناخت جهان همین علم است.

حتمن دیده اید کسی از خدا بخواهید که به او فرزند سالم بدهد. یا بخواهد که در فلان امتحان موفق شود. اینها از جمله خواسته های بی ضرر برای بشریت است. برخی خواسته ها و انتظارات از این خدای موهوم و ناپیدا خلاف بشریت و انسانیت و صلح و دوستی است. معمولن اینگونه خواسته ها از طرف افرادی با نهایت بی خردی و عقب ماندگی است. کسانی که سلامتی جلاد خامنه ای را می خواهند. کسانی که نابودی اسراییل و امریکا را می خواهند. کسانی که سلامتی مهدی موهوم را می خواهند. البته در وجود مهدی صاحب الزمان که بحثی نیست. صد البته که این پدیده ضد بشریت تنها برای دوشیدن شیر بدبختان و بیچارگان است و بس. ولی به فرض وجود، این تخم و ترکه محمد رسول الله چیزی بیش از آن جد دزد و جانی خود نخواهد بود. محمد و آل او جز به پول، مقام و زن به چیز دیگری فکر نمی کردند. این ها به کمک خدای خیالی و دزدشان تاریخ را برای همیشه ننگین کردند.

حال اگر این خدای نیست در جهان، چه الله باشد یا غیر الله، آنقدر توانا و شنواست که به اینگونه خواسته ها و انتظارات گوش می دهد و بعضی را با حساب و کتابی که دارد انجام می دهد و بعضی را خیر، پس حتمن باز هم می توان از او چیزهایی خواست. این خدای صمیع و بصیر صداها را در هر گوشه جهان می شنود و حرکات را می بیند. هیچ برگی نیست که بی اراده او به زمین نیفتد (+).

وسیله ای وجود دارد به نام خداسنج یوگاد (YO-GOD detector) که در رابطه با موضوع مورد بحث ماست. این وسیله یک عقربه دارد که روی کلمه «خیر» ثابت است و با اعمال زور می تواند به سوی دیگر که کلمه «بله» قرار دارد برود. خداباور این وسیله را خریداری می کند و از خداوند می خواهد تا وجود خود را به او بوسیله تغییر مکان عقربه نشان دهد. قطعن خدای او این اندک زور را دارد. در طول تاریخ (البته تاریخ تخیلی) پیغمبرانی هم بوده اند که در عین ارتباط با خدا از طریق وحی! از او خواسته اند که خود را به وی نشان دهد. یعنی امتحان کردن خدا شغل انبیاست. ابراهیم پیامبر و یعقوب پیامبر نمونه های خوبی هستند. خداوند بر دومی که دو مرتبه ظاهر شده است. ابراهیم خلیل الله پس از شکستن بت ها، این کار را به بت بزرگ نسبت می دهد و به این طریق مردم را بطور غیر مستقیم به آزمایش بت ها می کشاند.

تصویر خداسنج یوگاد

چنانچه خداباور با دعا و نیایش از خدایش بخواهد که اینگونه وجود خود را برایش اثبات کند، یا خدای او به این درخواست گوش می دهد و عقربه را جابجا می کند و یا گوش نمی دهد و خداباور تصور می کند که حتمن بنده گناهکار و خطاکاری است که اینطور شده است. البته از نظر خردگرایان گزینه نخست که ناممکن و محال است و هرگز کسی آن حرکت را از عقربه نخواهد دید و نیز گزینه دوم به معنی نبودن و خیالی بودن این موجود افسانه ای است که انسان ها او را به نام خدا پذیرفته اند. خدایی که نیستی را هستی بخشید و پس از آن نیز مدام در نگرانی و دلواپسی از خطا رفتن بندگانش، برایشان آیه و پیغمبر فرستاد.
به هر روی این کار جالبی است که یک خداباور می تواند برای خودش انجام دهد. بالاخره او باید بفهمد که تمام عمر خود را برای پرستش و در خیالات این خدای نیست در جهان هدر داده است. می توانید به خداباور پیشنهاد بدهید این کار را به طریق دیگری انجام دهد. بارها شنیده ایم از کسانی که تعریف کرده اند دست خدا را در زندگی احساس کرده اند. آنها روشن و خاموش شدن یک چراغ یا آمدن صدا یا افتادن کاغذی را بر زمین، نشان از ارتباط با جن و روح و خدا می دانند. ولی این آزمون باید طوری طراحی شود که حتی المقدور به جز خدا سایر عوامل توانایی دخالت در آن را نداشته باشند. مثلن سوسو زدن یک چراغ یا کم نور شدن آن ممکن از به علت کاهش ولتاژ برق باشد و نیز سر و صدا ممکن است به علت خیالاتی شدن فرد و آمادگی ذهنی او برای شنیدن چیزی عجیب باشد که به طور ناخواسته از پیش به استقبال آن رفته است.

بنابر این، خداباور می تواند روی کامپیوتر خود یک صفحه ورد باز کند و روی آن بنویسد «خدا وجود ندارد». اگر خدای او توانایی کار با کامپیوتر را داشته باشد به راحتی می تواند حرف «ن» را از «ندارد» پاک کند. به او مهلت بدهد و ازش خواهش کند. یک هفته، یک ماه، یک سال یا تمام عمر. هر روز که کامپیوتر را روشن می کند این فایل را چک کند، البته به این شرط که کسی از موضوع باخبر نباشد یا به کامپیوتر او دسترسی نداشته باشد. آیا این خدای بزرگ و توانا به اندازه برداشتن یک «ن» از یک واژه برای بنده مخلصش احترام قائل نیست؟

برای بحث و بررسی به گفتگو دات کام بپیوندید.

یکشنبه، بهمن ۱۱

تاثیر فکر و دعا بر آب


آیا تاثیر افکار بر آب حقیقت است یا دروغ؟

مقدمه
امروز تقریبن با هر کس که هم سخن می شوید، میبینید که از چیزی به نام تاثیر دعا و فکر بر آب سخن ها شنیده است. در بین مردمان عادی و کم سواد این مساله تبدیل به یک اپیدمی شده است. باورمندان این ها را به نفع باورها و عقاید خودشان مصادره می کنند. حتا در مجامع دانشگاهی و آکادمیک کشور نیز شوربختانه استادنماهایی هستند که این چیزها را اشاعه دهند. شنیده ام در یکی از دانشگاه ها استادی که من نیز با او واحدهای علوم دینی را گذرانده ام یکی از این کتاب های اشاعه دهنده خرافه را در سر کلاس خوانده است!

پس بد نیست کمی در این باره بیاندیشیم. ببینیم چه می گویند. یعنی چه که واژه بر آب اثر می گذارد؟ اصلن واژه چیست؟ اثرش چیست؟ چگونه اندازه گیری می شود؟ توسط که؟ اگر خواهان دریافتن این نکات هستید به ادامه نوشتار نظر کنید.

منشا این خرافه کجاست؟
شاید بشود بیشتر از هر چیز، منشا این خرافه را آقای دکتر ماسارو ایموتو (Masaru Emoto) دانست. مولف و نویسنده 67 ساله ژاپنی که با چند کتاب در این زمینه خود را مطرح کرده است و مردمان را هر چه بیشتر در گرداب پوچ گرایی گرفتار! وی 6 کتاب در اینباره نوشته است. اینجانب شخصا 4 کتاب را از وی دیده ام که به فارسی ترجمه شده است.

همینکه یک فرد از کشور پیشرفته ژاپن که پیشوند دکتر هم در نام او مشاهده می شود ادعایی مطرح کند که باور توده ها را تایید کند، دلیل خوبی است تا بلافاصله این ادعا بوسیله همین توده ها تبلیغ و ترویج می شود. بعلاوه اگر این ادعاها منافع غارتگران و دینفروشان را هم تامین کند، روی آن تبلیغ می شود. کتاب او چاپ می شود، در دانشگاه ها درس داده می شود و ...

ولی این آقای دکتر دانشمند کیست؟ آیا صلاحیت تحقیق را در این زمینه دارد؟ بد نیست نگاهی به سوابق تحصیلی او بیندازیم. وی دانش آموخته رشته «ارتباطات بین الملل» در «دانشگاه یوکوهاما»ست. رشته ای که هیچ پیوندی با این سری تحقیقات و ادعاهای او ندارد. همچنین ایشان مدرک دکترای خود را در کشور هند از «موسسه آموزشی طب جایگزین» در رشته ای با نام «طب جایگزین» دریافت کرده است (1). علاوه بر چرند بودن این رشته، در نظر داشته باشید که باز هم رشته تحصیلی وی مرتبط با تحقیقات او نیست. به این معنا که نمیتوان او را یک متخصص علوم طبیعی به شمار آورد تا سخنان و اظهاراتش دارای وزن حتا متعارفی باشند.

همچنین، موسسه ای که ایشان در آنجا دکتر! شده اند هم چندان معتبر نیست. خب رشته های به درد نخور و درپیتی باید هم در چنین موسساتی ارائه شود. اینجا نگاهی به صلاحیت افرادی که می توانند در این رشته تحصیل کنند بیندازید! به نظر می رسد احمد جنتی هم با سواد حوزوی خود می تواند در آنجا تبدیل شود به دکتر جنتی!

پس این آقای دانشمند دکتر ژاپنی خفن، چندان هم آن یار گمشده باورمندان و خرافه گرایان نیست تا با او بتوانند خود را نشئه کنند! از این قبیل دکترها و کارشناس ها خودمان فراوانش را داریم. خصوصن در کلکسیون آقای احمدی نژاد!

آیا ادعاهای ایموتو علمی است؟
پیشتر در همین تارنگار مختصری درباره علم و دین نوشتاری ارائه کرده ام. پس با این فرض که شما از معنای اینکه چه چیزی «علمی» است آگاهید، چند نکته را تذکر می دهم.

آزمایشات و بررسی های آقای ایموتو هیچکدام در چارچوب متد علمی (روش علمی) قرار ندارد. اصولن چارچوب و مکانیزم این آزمایشات بر کسی معلوم نیست. ایشان در هیچ کجا روش اندازه گیری و نمونه گیری و بررسی های خود را ارائه نداده اند. اینکه آیا شرایط برای همه مولکول ها یکسان بوده است؟ حتا نحوه و چگونگی ذکر واژگان چه بوده است؟ در هنگام ذکر واژگان شرایط محیطی مانند دما و فشار و غیره برابر بوده است؟ حجم آب مورد آزمون چطور؟ یا سرعت انجماد و بسیاری از فاکتورهای دیگر. مثلن اگر بگذارید مقداری از بلورها یخ بزنند و آب موجود در حالت مخلوط یخ و آب قرار بگیرد، روشن است که مولکول هایی وجود دارند که هنوز بخشی از آنها یخ نبسته است. مثلن در فرتور زیر، ببینید چطور بلور سمت راستی نیمه منجمد است و سمت چپی کاملن منجمد شده است.

حتمن میدانید که یک مقاله علمی تنها از طریق جورنال های معتبر علمی یا دانشگاهی ارائه می شود. شما برای اینکه مقاله تان را در یک جورنال علمی چاپ کنید، باید استانداردهای سخت و ریزبینانه ای را رعایت کنید. سپس اگر ادعایتان توسط داوران متخصص آن جورنال پذیرفته شد، به شما تبریک می گویند و مقاله تان را چاپ می کنند. ادعاهای آقای ایموتو همگی در حد کتاب شخصی است. درست مانند یک وبلاگ شخصی. هیچ مقاله ای در زمینه مورد بحث از ایشان در مجامع آکادمیک وجود ندارد.

ادعاهای آقای ایموتو حول چند واژه میگردد که کمی هم مبحث را فلسفی می کند. ایشان می گویند واژه های زیبا، مولکول های یخ را زیبا می کنند. پرسش اینجاست که چه واژه ای زیباست؟ همچنین چه مولکولی زیباست؟ آیا واژه گوساله که گاهی برای خریدن گوشت چرخ کرده استفاده می شود و گاهی هم برای فحاشی، جزو زیباهاست یا زشت ها؟ همینطور سلام. همینطور واژه هایی که ایشان بکار برده اند مانند امید، انگیزه و ناامیدی، سپاس از اکاگی زاما، تو احمقی، اعتماد به نفس، دوستت دارم، متاثر و غیره (2).

روش تولید علم حساسیت های خاص خود را دارد. اگر چنانچه نظر آزمایشگر بتواند بر روی نتیجه آزمایش اثر بگذارد، آن نتیجه دیگر فاقد اعتبار است. بنابر این علمی نیست. در همین باره، موسسه جیمز رندی جایزه 1 میلیون دلاری برای آقای ایموتو تعیین کرده است اگر او بتواند در آزمایشی بدون جهت دهی (یعنی نتیجه مستقل از نظر آزمونگر است) که اصطلاحن به آزمایش Double-Blind معروف است، ادعاهای خود را اثبات کند (3).

این آزمایشات علاوه بر جنبه علمی و فیزیکی، یک جنبه آماری هم دارند. آزمایشگر باید آشنا با علم آمار باشد. باید بتواند داده های خام و بی معنای آمار را وارسی کند و از میان آنها معنی بیرون بکشد. مثلن، در هر حجم از آب مورد آزمون، چند عدد بلور وجود دارد؟ بر چه مبنایی باید این خیل عظیم بلورها را وارسی کرد؟ یعنی چند نمونه باید گرفت؟ x تا؟ چرا؟ چرا x-1 تا نه؟ پس از آن با فرض اینکه می دانیم زشت و زیبا در بلور چیست، چند درصد این بلورها باید دارای شکل و شمایل خاصی باشند تا بتوانیم بگوییم واژه مورد نظر تاثیر خود را گذارده است؟ این پرسش هایی است که محقق باید در مقاله جامع و مانع خود آنها را پاسخ گفته باشد که اصلن چنین مقاله ای در کار نیست.

خطاهای انسانی چالشی دیگر برای این تحقیق است. اندازه گیری چندانی در این تحقیق وجود ندارد، تنها نکته مورد توجه، تعداد بلورهای بررسی و چگونگی بررسی است. چگونگی این بررسی به روش عکاسی است. هر آنچه من و شما میبینیم در واقع یک سری عکس است. آقای ایموتو شخصن اذعان می کند که عکسی را انتخاب می کند که دارای هر سه ویژگی راستی، نیکی و زیبایی باشد (4). بنابر این، عکس های سلیقه ای و انتخاب شده بدون هیچ مبنای علمی آقای ایموتو، چیزی بیش از هنرنمایی عکاس نیست.

مروری بر یکی از کتاب ها
آخرین کتاب آقای ایموتو به نام The Shape of love: Discovering Who We Are, Where We Came From, and Where We are Going در سال 2007 چاپ شده است و ترجمه فارسی آن با ترجمه خانم نفیسه معتکف در انتشارات درسا با نام «تصویری از عشق بر روی آب» منتشر شده است. نگاهی کوتاه به این کتاب می اندازیم.

در آغاز کتاب مقدمه نویسنده را داریم که خواندنش ما را به نتایجی می رساند. وی در مورد یکی از کتاب های خود با نام «پیام های نهفته در آب» می گوید: «کتاب به این صورت تمام شد که وقتی روح من حاضر است سیر و سفر فرد را به سوی کائنات شروع کند، در نظر دارم با صدایی رسا به همه بگویم ما عازم مشاهده و درک عالم هستیم. بیایید به مریخ برویم!» در واقع ایشان در این مقدمه عرفانی، کاملن نشان می دهند که مسیری که کتاب های او می پیماید نه یک مسیر علمی و معتبر، که یک مسیر عرفانی، شاعرانه، متکی بر دل و تعابیر ادبی است که قطعن اینچنین ادعاها و نوشتارهایی در جامعه امروز نمیتوانند مبنای ذکر یک سری واقعیات و حقایق باشند.

در ادامه مقدمه وی معترف است که هر آنچه را که دلش می خواهد در این کتاب ها می نویسد: «پذیرش گسترده کتاب هایم باعث دلگرمی من شد تا هر آنچه را دلم می خواست در برهه ای از زمان بنویسم». این در حالیست که هر جا سخن از تاثیر دعا و فکر بر آب می شود، سوء استفاده کنندگان می گویند امروزه در علم هم ثابت شده است که فلان و فلان!

در کل کتاب، شما هیچ فرنود و استدلال علمی یا ارائه حقیقت علمی را نمی بینید. تنها سر هم بندی یک سری واژگان خوش آیند و جذاب (البته برای عوام) به همراه تعداد زیادی عکس از بلور آب یخ است. جای جای این کتاب پر شده است از تعابیر صوفیانه و خالی از ارزش علمی. مثلن در بخشی با فرنام «امید» می خوانیم: «بلور آب در شکل 1 (تصویری از یک بلور کامل یخ) شاید سینه پر امید بچه ای را به تصویر بکشد، اینکه روزهای او بیشتر و بیشتر می شود». آقای ایموتو از یک تصویر بلور یخ چنین برداشتی دارند. درست همانطور که شاعران حیطه عرفان از هر چیزی تشبیهات صوفیانه می کنند.

ایموتو در ادامه همان بخش به ذکر پیشینه خود می پردازد: «من کوچکترین بچه از چهار فرزند بودم و از توجه و محبت کامل مادر سیراب شدم. برادرانم در مدرسه کوشا بودند. از آنجا که من کوچکترین فرزند بودم، زیاد از من توقع نداشتند. بنابر این من بدون محدودیت های زیادی بار آمدم. بعد از ازدواج هم همسرم پناه من در زندگی ام شد، درست همانطور که مادرم پناه من بود... من از این دو زن قدردانی می کنم...». گمان نمی کنم آوردن سایر جملات و شاهکارهای ادبی این کتاب مفید باشد. حتمن خودتان به این نتیجه رسیده اید که این کتاب عاری از سخنان محکمه پسند و استدلالات علمی درباره تاثیر فکر و دعا بر آب است.

همه کتاب همینطور است. تکراری و بی محتوا. اگر این کتاب را دارید، حتمن سخنان من را تایید می کنید، اگر نه اینبار که گزارتان به یک کتاب فروشی افتاد، بد نیست نیم نگاهی به صفحات یکی از کتب آقای ایموتو بیندازید. نکته ای که می توان برداشت کرد، اینست که آقای دکترای طب جایگزین، راهی برای پول درآوردن یافته است. رشته تحصیلی او چندان مفید این کار نیست ولی مدرک ارتباطات بین الملل به او کمک می کند که نویسنده خوبی باشد تا بتواند جیبش را پر کند!

علمی یا غیر علمی بودنش مهم نیست
اگر شما بنده ایمان و احساس هستید، مهم نیست که این کتاب را که و بر چه اساسی نوشته باشد. ولی اگر بنده و تابع خرد و روش علمی هستید، این آنچیزی نیست که شما را متقاعد کند. حداقل دانشگاهیان و تحصیل کردگانی که تمام دانش و علم خود را از روش علمی بدست آورده اند باید دور اینچنین زمینه هایی را خط بکشند. اگر اینبار استاد یا دوست یا بزرگ خانواده از این کتاب به نام علم یاد کرد و گفت امروزه علم هم تاثیر دعا کردن، از زیر قرآن رد شدن، فوت کردن و ... را دریافته است، به او گوشزد کنید که علاوه بر غیر علمی بودن این اظهارات، خود آقای ایموتو هم ادعای دانشمندی ندارد.

برای بشر قرن 21 ام که به دنبال مهیا کردن شرایط محیطی سایر کرات برای زندگی انسانی است، جایز نیست که گول رمالی های شیادانی مانند آقای ایموتو و استادنماهایی مانند بردگان دینی و آخوندان را بخورد. اگر قرار است بنده باشید، بنده «روش علمی» باشید.

در همینباره، مطلب جالب ناباور را نیز در اینجا بخوانید.

پانویس

فعالیت در توییتر

بازار وبلاگ نویسی مانند گذشته دیگر داغ نیست. کسانی که وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی میکردند امروز بیشتر در توییتر فعال هستند. من هم برای کمک و ا...